رسیدند نزدیک کوهی از اسدی توسی گرشاسپنامه 59
1. رسیدند نزدیک کوهی بلند
که بود از بلندش بر مَه گزند
...
1. رسیدند نزدیک کوهی بلند
که بود از بلندش بر مَه گزند
...
1. برفتند و آمد جزیری پدید
که آن جا به جز اژدها کس ندید
...
1. سَرِ هفته ز آن جا گرفتند راه
رسیدند زی خوش یکی جایگاه
...
1. چو ده روز رفتند ره کمّ و بیش
جزیری دگر خرّم آمد به پیش
...
1. سه هفته چو راندند از آن پس به کام
به کوهی رسیدند لانیس نام
...
1. جزیری که مرزش نبد نیم پی
جز از سنگ و خار و گزستان و نی
...
1. ز ملاّح گرشاسب پرسید و گفت
که این حصن را چیست اندر نهفت
...
1. چو رفتند یک ماه دیگر به کام
یکی کوه دیدند بندآب نام
...
1. سوی تاملی شاد خوار آمدند
به نزدیک دریا کنار آمدند
...
1. کُهی بُد همان جا به دریا کنار
گرفته ز دریا کنارش سنار
...
1. پس آن گه ز دریا به هامون شدند
به یک ماه از چین به بیرون شدند
...