1 سی سال درخت بخت من بار آورد چرخ این سه شبم به روی تیمار آورد
2 زان روی به رویم این قدر کار آورد تا دشمنم از دوست پدیدار آورد
1 در عرصهٔ ملکی که کمی نپذیرد با چند هنر کز چو منی نگزیرد
2 خورشید فراغتم فرو میمیرد بوطالب نعمه کو که دستم گیرد
1 روی تو که شمع لاله زو درگیرد گل پرده ز روی با تو چون درگیرد
2 برخیز و به عزم گلستان موزه بخواه تا چادر غنچه باز در سر گیرد
1 گر دست غم تو دامن من گیرد کمتر غم جان بود که در من گیرد
2 از دوستی تو برنگردانم روی گر روی زمین به جمله دشمن گیرد
1 روی تو به دلبری جهان میگیرد زلف تو زرهگری از آن میگیرد
2 جزعت به نظر زبان دل میبندد لعلت به شکر طوطی جان میگیرد
1 رایت که جهان به پشت پای اندازد از مسند و استناد او کی نازد
2 توپای به خاک برنهای صدر جهان تا چرخ ازو مسند ملکی سازد
1 خاک قدم تو تاج خورشید ارزد یک روزه غمت به عمر جاوید ارزد
2 شکر ایزد را که از تو نومید شدم وین نومیدی هزار امید ارزد
1 جانا غم تو به هر عطایی ارزد وصلت به کشیدن بلایی ارزد
2 در تهمت تو اگر بریزندم خون این تهمت تو به خون بهایی ارزد
1 رای تو که صلح روز ملک انگیزد در حادثهای چو رنگ قهر آمیزد
2 تعجیل حقیقی از فلک بگریزد آرام طبیعی از زمین برخیزد
1 روزی که خرد سرشک رنگین ریزد اندیشه چگونه رنگ شعر آمیزد
2 نور از رخ آفتاب هم بگریزد چون سایهٔ ایزد از جهان برخیزد