شمشیر تو با خصم تو از انوری ابیوردی رباعی 181
1. شمشیر تو با خصم تو پیمان نکند
تا ملک عراق چون خراسان نکند
1. شمشیر تو با خصم تو پیمان نکند
تا ملک عراق چون خراسان نکند
1. سلطان غمت بندهنوازی نکند
تا خواجهٔ هجر ترکتازی نکند
1. گلها چو به باغ جلوه را ساز کنند
وز غنچه نخست هفتهای ناز کنند
1. این طایفه گر مروت آیین نکنند
زیشان نه بس اینکه بخل را دین نکنند
1. قومی که در این سفر مرا همراهند
از تعبیهٔ زمانه کم آگاهند
1. گردون چو نشست و خاست تو میبیند
با خلق همان شیوه چرا نگزیند
1. چشم تو در آیینه به چشم تو نمود
بر چشم تو فتنه گشت هم چشم تو زود
1. گفت آنکه مرا ره سلامت بنمود
کان بت نکند وفا و برگردد زود
1. دستت به سخا چون ید بیضا بنمود
از جود تو در جهان جهانی بفزود
1. با دل گفتم که عشق چون روی نمود
در دامن صبر چنگ محکم کن زود
1. شبها ز غمت ستم کشم باید بود
وز محنت تو بر آتشم باید بود
1. گردون به وصال ما موافق زان بود
کین تعبیهٔ هجر در آن پنهان بود