دوشم ز فراق تو همه از انوری ابیوردی رباعی 193
1. دوشم ز فراق تو همه شیون بود
چشمم چو پر از خون شده پرویزن بود
1. دوشم ز فراق تو همه شیون بود
چشمم چو پر از خون شده پرویزن بود
1. یک نیم دمم از جهان به دست آمده بود
وصلش به بهای جان به دست آمده بود
1. بر عید رخت دلم چو پیروز نبود
از عید دل سوخته جز سوز نبود
1. دل درخور صحبت دلافروز نبود
زان بر من مستمند دلسوز نبود
1. گل یک شبه شد هین که چو گستاخ شود
در پیش تو دسته دسته بر کاخ شود
1. هر کو نه به خدمت تو خرسند شود
آفاق برو حبس و زمین بند شود
1. آخر غم غور از دلم دور شود
وین ماتم هجر دوستان سور شود
1. تسلیم چو بر حادثه پیروز شود
هم حادثه یار و حیلهآموز شود
1. آنرا که خرد مصلحتآموز شود
کی در غم عید و بند نوروز شود
1. با آنکه غم از دلم برون مینشود
از تلخی صبر دل زبون مینشود
1. یک شب مه گردون به رخت مینگرید
وز اشک ز دیده خون دل میبارید
1. آن روز که بنده خاک خدمت بوسید
بر خدمت تو هیچ سعادت نگزید