بیداد فلک پردهٔ رازم از انوری ابیوردی رباعی 205
1. بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید
تیمار جهان امیدم از جان ببرید
1. بیداد فلک پردهٔ رازم بدرید
تیمار جهان امیدم از جان ببرید
1. زان پس که وصال روی در پرده کشید
واندوه فراق پرده بر من بدرید
1. در مستی اگر ببرد خوابم شاید
می دیده ببندد ارچه دل بگشاید
1. جان یک نفس از درد تو میناساید
وز دل نفسی بیتو همی برناید
1. یک در فلک از امید من نگشاید
یک کار من از زمانه میبرناید
1. بس راه که پای همتم پیماید
تا مشکل یک راز فلک بگشاید
1. دی قهر تو گفتی که اجل میزاید
وامروز بقا به عدل میافزاید
1. زلف تو که در فتنه کنون میآید
از غارت جان و دل نمیآساید
1. گر بنده ز آب میبترسد شاید
مکتوب تو هم دلیریی ننماید
1. تا رای تو از قدح به شمشیر آید
گرد سپهت برین فلک زیر آید
1. لایق به جان شاه جهانی باید
زین جمله دهی جملهستانی باید
1. هم توسن چرخ زیر زین را شاید
هم گوهر خورشید نگین را شاید