ما با این همه غم با از انوری ابیوردی رباعی 229
1. ما با این همه غم با که گساریم آخر
وین غصه دمی با که برآریم آخر
1. ما با این همه غم با که گساریم آخر
وین غصه دمی با که برآریم آخر
1. ای ماه تمام برنیایی آخر
جانی که همی رخ ننمایی آخر
1. دی گر بفزود عز دین عدل عمر
وز جور تهی کرد زمین عدل عمر
1. خورشید ز رای مقتفی دارد نور
وز دولت سنجریست گیتی معمور
1. ای رای تو آفتاب و ای کلک تو تیر
وی چون تو جوان نبوده در عالم پیر
1. هستم شب و روز و روز و شب در تدبیر
تا خصم ترا چون کشم ای بدر منیر
1. منصوریه هر گزت درآمد به ضمیر
کاین به درت موکب میمون وزیر
1. ای چرخ نفور از جفای تو نفیر
وی بخت جوان فغان از این عالم پیر
1. ای دل هم از ابتدا دل از جان برگیر
وانگه به فراغت پی آن دلبر گیر
1. از دست تو بنده داستانی شده گیر
وز مهر نشانهٔ جهانی شده گیر
1. جز بنده رفیق و عاشق و یار مگیر
غمخوار توام عمر مرا خوار مگیر
1. از آرزوی خیال تو روز دراز
در بند شبم با دل پر درد و نیاز