1 تشریف هوای تو به هر جان نرسد ملک غم تو به هر سلیمان نرسد
2 درمان طلبان ز درد تو محرومند کان درد به طالبان درمان نرسد
1 نه مشکل روزگار حل خواهد شد نه دور فلک همی بدل خواهد شد
2 زین پس من و عشق و می که این روزی دو تا روز دو بر باد اجل خواهد شد
1 از عشق تو درجهان سمر خواهم شد وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
2 وانگه زپس هزار شب بیخوابی گریان گریان به خواب درخواهم شد
1 رای تو به هیچ رای خرسند نشد تا بر همه خسروان خداوند نشد
2 رایات تو از پایفلک بنشیند تا ملک خراسان چو سمرقند نشد
1 آخر دل من به وصل پیروز نشد شایستهٔ صحبت دلافروز نشد
2 دردا که به عشوه روز عمرم زغمش شب گشت و شب فراق او روز نشد
1 عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد کان ماند و بس که از کفت بخروشد
2 چون مینوشی که نوش بادت گویی خورشید به ماه مشتری مینوشد
1 با آنکه زمانه جز بدی نسگالد وز جور توام زمان زمان مینالد
2 از خوردن آن زهر نمینالد دل ازمنت تریاک خسان مینالد
1 زلف تو به فتنه باز بیرون آمد آن کار که داند که کجا انجامد
2 آرام دهش دو روز در زیر کلاه باشد که از این فتنه فرو آرامد
1 رخسار تو چون سوسن آزاد آمد زلفین تو چون دستهٔ شمشاد آمد
2 برچنگ تو گویی که ز بیداد آمد کز دست تو همچو من به فریاد آمد
1 تا رای تو از قدح به شمشیر آمد گرد سپهت زبر فلک زیر آمد
2 نصرت به زبان تیغ تیزت میگفت تا باز که از ملک جهان سیر آمد