تا طارم نه سپهر آراستهاند از انوری ابیوردی رباعی 169
1. تا طارم نه سپهر آراستهاند
تا باغ چهار طبع پیراستهاند
1. تا طارم نه سپهر آراستهاند
تا باغ چهار طبع پیراستهاند
1. چشم و دل من که هرچه گویم هستند
در خصمی من به مشورت بنشستند
1. یاران به جهان چشم چو گل بگشادند
هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند
1. زان پس که دل و دیده بر من سپرند
با عشق یکی شوند و آبم ببرند
1. بس دور که چرخ و اختران بگذراند
تا مرد وشی چو بوالحسن باز آرند
1. در بزمگهی که مطربی کوس کند
بر تیر قضا تیر تو افسوس کند
1. زلف تو مصاف عنبر تر شکند
لعل تو نهال شهد و شکر شکند
1. دلدار دل مرا ز من باز افکند
وز زلف کمانم به سخن دور افکند
1. دلبر چو ز من قوت روان باز افکند
دل صحبت من بدان جهان باز افکند
1. خوش خوش چو مرا دم تودر دام افکند
در دست فراق و پای ایام افکند
1. گردون به خیال سیر نانت نکند
تا خون دل آرایش خوانت نکند
1. شادم به تو گر فلک حزینم نکند
وانچه از تو گمانست یقینم نکند