به خدایی که معول به همه از انوری ابیوردی مقطع 97
1. به خدایی که معول به همه چیز بدوست
به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست
...
1. به خدایی که معول به همه چیز بدوست
به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست
...
1. بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست
دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست
...
1. بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا
بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است
...
1. نیامدست مرا خویشتن دگر مردم
از آن زمان که بدانستهام که مردم چیست
...
1. با فلک دوش به خلوت گلهای میکردم
که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
...
1. نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
برجست و بر دوید برو بر به روز بیست
...
1. نشوی سرور اندرین گیتی
گرچه در هر فنیت چالاکیست
...
1. خسروا این چه حلم و خاموشیست
صاحبا این چه عجز و مایوسیست
...
1. برترین مایه مرد را عقلست
بهرین پایه مرد رد تقویست
...
1. عنصری گربه شعر می صله یافت
نه ز ابناء عصر برتری ایست
...
1. ز مردمان مشمر خویش را به هیات و شکل
که مردمی نه همین هیکل هیولا نیست
...
1. چار شهرست خراسان را در چارطرف
که وسطشان به مسافت کم صد در صد نیست
...