1 بهاء الدین علی کز چرخ جودش دمی دریا و کان را خوشدلی نیست
2 دلش با بحر اخضر توامانست ولیکن او بدین بیساحلی نیست
3 به نادر معدهٔ آزی بیابی که از انعام عامش ممتلی نیست
4 برو در سایهٔ اقبال او رو کز آن به کیمیای مقبلی نیست
1 عنصری گربه شعر می صله یافت نه ز ابناء عصر برتری ایست
2 نیست اندر زمانه محمودی ورنه هرگوشه صد چو عنصریایست
1 شکلی نهادهاند حکیمان روزگار اعداد آن به رمز بخواهم همی نوشت
2 جشن عرب به سال درو اختران چرخ نقش مهین کعب ببین این نکو سرشت
3 میعاد وضع حمل و نماز و خدای عرش یاران مصطفی و طلاق و در بهشت
1 بوالحسن ای کسی که در احسان وعده از رغبت تو مایوسست
2 دل و دستت که شاد باد و قوی بحر معقول کان محسوسست
3 نکبتت عام نکبتی است کزو شرع منکوب و ملک منکوسست
4 داغ آسیب دور تو دارد هر اساس ستم که مدروسست
1 رای مجدالملک در ترتیب ملک ژاژ چون تذکیر قاضی ناصحست
2 یارب اندر ناکسی چون کیست او باش دانستم چو تاج صالحست
1 فریدالدین کاتب دام عزه مگر چون ده منی سیکیش بردست
2 به گرمایی چنین در چار طاقش به دست چار خوارزمی سپردست
3 بنتوانی شنید آخر که گویند که آن صافی سخن محبوس دردست
4 به آبی چند آبش باز روی آر اگر دانی که آن آتش نمردست
1 با آنکه چند سال بدیدم بتجربت کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست
2 پنداشتم که بازوی احسان قویترست آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست
3 یا همچو سرو نش در آزادگی کند آنرا که باغ و برکه و سرو و چمن بهست
4 یا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک در پیش او نهاده به گوهر لگن بهست
1 درین دو روزه توقف که بو که خود نبود درین مقام فسوس و درین سرای فریب
2 چرا قبول کنم از کس آنکه عاقبتش ز خلق سرزنشم باشد از خدای عتیب
3 مرا خدای تعالی ز آسیای فراز که عقل حاصل آنرا نیاورد به حسیب
4 چو میدهد همه چیزی به قدر حاجت من چنان که بیخبر سیب ماه رنگ به سیب
1 تو کس خواجهای و هرکه چو تو کس دیگر کسست همچو خسست
2 من کس کس نیم به نفس خودم لاجرم هرکه چون منست کسست
3 نسبت ما دو تن به عیب و هنر گر همین هر دو بیش نیست بسست
1 آن خداوندی که سال و ماه را تکیه بر اجزای روز و شب نهاد
2 مر موالید جهان را سیزده اصل و فرع و منشاء و مطلب نهاد
3 چار سفلی را از آن ام نام کرد نام آن نه علویان را آب نهاد
4 هرچه از عالم بخیلی جمع کرد یک مکانشان مطعم و مشرب نهاد