1 به خدایی که در دوازده میل هفت پیکش همیشه در سفرست
2 تختهٔ کارگاه صنعت اوست کو سواد مه و بیاض خورست
3 چمن بوستان نعت ترا خاطرم آن درخت بارورست
4 که ز مدح و دعا و شکر و ثنا رایمش شاخ و بیهخ و برگ و بر است
1 گشتهام بینظیر تا که ترا به عنایت به سوی من نظرست
2 که مرا در وفای خدمت تو نه به شب خواب و نه بهروز خورست
3 خاک سم ستور تو بر من بهتر از توتیای چشم سرست
4 زانکه دانم که پیش همت تو آفرینش به جمله بیخطرست
1 دوش خوابی دیدهام گو نیک دیدی نیک باد خواب نه بل حالتی کان از عجایب برترست
2 خویشتن را دیدمی بر تیغ کوهی گفتیی سنگ او لعل و نباتش عود و خاکش عنبرست
3 ناگهان چشمم سوی گردون فتادی دیدمی منبری گفتی که ترکیبش ز زر و گوهرست
4 صورتی روحانی از بالای منبر مینمود گفتیی او آفتابست و سپهرش منبرست
1 قطعهٔ صدر اجل قاضی قضاة شرق و غرب آنکه بر عالم نفاذ او قضای دیگرست
2 خواجهٔ ملت حمیدالدین که از روی قوام دین و ملت را مکانش چون عرض را جوهرست
3 آنکه قاضی فلک یعنی که جرم مشتری روز بارش از عداد پردهداران درست
4 چاکران حضرتش نزد من آوردند دی چاکران حضرتی کو را چو من صد چاکرست
1 حاجبت رگ ز دست دانستم از چه معنی از آنکه محرورست
2 رگ زند هرکه او بود محرور عذر عذرت مخواه معذورست
3 خیری خانه گر خراب شدست غم مخور تابحانه معمورست
4 من ز خیری به تابخانه شوم که نه من لنگم و نه ره دورست
1 تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
2 چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
3 همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست که به پریش گمان همه کس مغرورست
4 خانه چون خانهٔ بوبکر ربابیست ولیک اندرو هیچ طرب نیست که بیطنبورست
1 ای خداوندی کز غایت احسان و سخا ابر در جنب کفت باطل و دریا زورست
2 جود و بخل از کف تو هر دو مخنث شدهاند مگرش طبع سقنقور و دم کافورست
3 بنده را خدمت پیوستهٔ ده ساله مگیر کز قرابات نفور و ز وطن مهجورست
4 ده قصیده است و چهل قطعه همه مدحت تو که به اطراف جهان منتشر و مشهورست
1 شمس را چیزکی است بر گردن واندرور چیزها نه یک چیزست
2 هیچ دانی درو چه شاید بود باش در زیر ریش او تیزست
3 آنچه بر گردن است ترکاج است وانچه در زیر ریش تر تیزست
1 رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
2 زمانه نی در مردی در کرم بشکست سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
3 دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر یتیموار برو جان به ماتمت بنشست
4 فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز فغان ز گردش این جان شکار جورپرست
1 اعتقادی درست دار چنانک اعتمادت بدان نباشد سست
2 بنده را بیشک از عذاب خدای نرهاند جز اعتقاد درست