ای سروری که از گل دل قامت از انوری ابیوردی مقطع 37
1. ای سروری که از گل دل قامت قلم
بیخدمت دوات تو بسته کمر نخاست
1. ای سروری که از گل دل قامت قلم
بیخدمت دوات تو بسته کمر نخاست
1. رتبت و تمیکن صدر موئتمن
همچو قدر و همتش بیمنتهاست
1. قدر میخواست تا کار دو عالم
به یکبار از پی سلطان کند راست
1. آن شنیدستی که روزی زیرکی با ابلهی
گفت کین والی شهر ما گدایی بیحیاست
1. آنکه بر سلطان گردون نور رایش غالبست
پادشاه آل یاسین مجد دین بوطالبست
1. به خدایی که در ولایت غیب
عالم السر و الخفیاتست
1. ای کریمی که در عطا دادن
خاک پایت مرا به سر تاجست
1. رای مجدالملک در ترتیب ملک
ژاژ چون تذکیر قاضی ناصحست
1. از خواص سخای مجد کرم
که همه دین و دانش و دادست
1. تو آن فرزانهٔ آزاد مردی
که آزادی ز مادر با تو زادست
1. ای بزرگی که دین یزدان را
لقبت صد کمال نو دادست
1. به خدایی که از کمان قضا
تیر تقدیر را روان کردست