خطابی با فلک کردم که از انوری ابیوردی مقطع 13
1. خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
شهان عالمآرای و جوانمردان برمک را
1. خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی
شهان عالمآرای و جوانمردان برمک را
1. کرا عقل باشد زبر دست شهوت
چرا زیردستی کند هیچ زن را
1. چون بهاء الدین اعز را شاخ عزت بارور شد
شکر آن نعمت به واجب کرد الهالعالمین را
1. گفت با خواجه یکی روز ازین خوش مردی
خنک آنکس که زن خوب بمیرد او را
1. طوطی ای آنکه ز انصاف تو هر نیمشبی
بلبل شکر به عیوق کشد زمزمه را
1. مینبینی که روزگار چه کرد
به فلک برکشید دونی را
1. به جای بادهٔ نابم تو سرکه دادی ناب
هلاک جان و دل خود بر آن نبود شراب
1. خدایگانا مهمان بنده بودستند
تنی دو دوش به سیکی و نقل و رود و شراب
1. ایا دقیق نظر مهتری که گاه سخا
توانی ار بچکانی همی از آتش آب
1. گفته بودی که کاه و جو بدهم
چون ندادی از آن شدم در تاب
1. میر حیدر ایا که خیزد جود
از کف تو چو از شراب طرب
1. من و نگار من امروز هر دو رگ زدهایم
من از حرارت عشق و وی از حرارت تب