آنی که گر بخواهی از از انوری ابیوردی مقطع 455
1. آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری
تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
...
1. آنی که گر بخواهی از اقبال و سروری
تری ز آب و خشکی از آتش برون بری
...
1. ای صاحبی که صدر وزارت ز جاه تو
با اوج آفتاب زند لاف برتری
...
1. ای برادر گر مزاج از فضله خالی آمدی
آدمی پس یا ملک یا دیو بودی یا پری
...
1. خداوندا همی دانم که چیزی نیست در دستت
گرم چیزی ندادستی بدین تقصیر معذوری
...
1. ز جنس مردمان مشمار خود را
گرت یزدان زری دادست و زوری
...
1. کسی که مدت سی سال شعر باطل گفت
خدای بر همه کامیش داد پیروزی
...
1. ای رفته به فرخی و فیروزی
باز آمده در ضمان بهروزی
...
1. خون خواجه کعبه است و نان او بیتالحرام
نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی
...
1. نه تو آنی که دی دل تو نبود
در جهان جز به انوری راضی
...
1. ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو
چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی
...
1. صبر کن تا زمانه خو نشوی
پیشه کن گاه گاه نیکیکی
...
1. ای سر از کبر بر فلک برده
گشته گردان چو انجم فلکی
...