1 خداوندا به فر دولت تو اگر کبک ضعیفم بازگردم
2 به دیدار تو هستم آرزومند درآیم یا هم از در بازگردم
1 بار خدایا به فضل بندهٔ خود را گر بتوانی فرست پارهٔ باده
2 زان می آسوده کز پیاله بتابد چون ز بلور سپید بسد ساده
3 زانکه بدو تند کره رام توان کرد زانکه ازو گردد ایستاده فتاده
4 زانکه مرا کرهایست تند و زنخ سخت سرکش و بدخو میانهٔ گلهزاده
1 شود زیادت شادی و غم شود نقصان چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
2 ز شکر گردد نعمت بر اهل نعمت بیش به صبر گردد محنت بر اهل محنت کم
1 ای ترا آفتاب حاجب بار حشمتت را ستارگان در خیل
2 چرخ جاه ترا معالی برج بحر جود ترا مکارم سیل
3 بوده در وقت فطرت عالم گوهرت را وجود جمله طفیل
4 شرر شعلهٔ سیاست تست از سهاء سپهر تا به سهیل
1 شجاعی ای خط و شعر تو دام و دانهٔ عقل هزار مرغ چو من صید دام و دانهٔ تو
2 ز من زمین خداوند من ببوس و بگوی که ای زمانهٔ فضل و هنر زمانهٔ تو
3 نزاد مادر گیتی به صد هزار قران نه چون تو یا چو جگرگوشهٔ یگانهٔ تو
4 چو گردکی که رساند زمین به دامن تو چو مویکی که ستاند هوا ز شانهٔ تو
1 گیتی به سر سنان گشادیم پس از سر تازیانه دادیم
2 ملک همه خسروان گرفتیم سد همه دشمنان گشادیم
3 بنیاد جهان اگر کهن بود از عدل جهان نو نهادیم
4 قایم به وجود ماست گیتی بس آتش و آب و خاک و بادیم
1 ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
2 چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری میدهش چندان که چون فرزین شود رفتار او
1 شعر دور از تو حیض مردانست بعد پنجاه اگر نبندد به
2 مرد عاقل به ناخن هذیان جگر خویش اگر نرندد به
3 بر سپیدی که جای گریه بود آن ندانم چه گر نخندد به
1 ای کمال زمان بیا و ببین که ز عشقت چگونه میسوزم
2 با بهار رخت تواند گفت شب یلداکه روز نوروزم
3 در فراق رخ چو خورشیدت روشنایی نمیدهد روزم
4 کیسهای دادیم در این شبها که همی وام صحبت اندوزم
1 خصم تو و قاعدهٔ ملک تو آن شده از بدو جهان مستقیم
2 چون دو بنا بود برافراشته وان دو یکی محدث و دیگر قدیم
3 زلزلهٔ قهر توشان پست کرد زلزلة الساعة شییء عظیم