1 خدایگانا آنی که دوستدارانت ز نور رای تو دانم ستاره رای شوند
2 قبول درگه تو چون بیافتند به قدر چو ساکنان مجره سپهرسای شوند
3 به بنده خانهٔ تو بر امید آنکه مگر به یمن طائر بختت طربفزای شوند
4 نشسته چار حریفند شاهد و شیرین بدانکه تا ز می لعل سرگرای شوند
1 اندرین دور بیکرانه که هست آخر کار هوشیاران شکر
2 نعمتی کان به شکر ارزد چیست پس مه اندیش هم مصحف شکر
1 جهان گر مضطرب شد گو همی شو من و می تا جهان آرام گیرد
2 دلم را انده امروز بس نیست که می اندوه فردا وام گیرد
1 آزرده رفت مانا تاجالزمان ز ما زیرا که وقت رفتن رفتم نگفت نیز
2 اسراف از او طمع نتوان داشت شرط نیست لفظش درست و مرد حکیمست و در عزیز
1 کامل العصر نیک نیک بدان با من این سیف نیک مینکند
2 غرضم حاصل و دلم فارغ میتواند ولیک مینکند
3 مرغزیوار گر چه قافیه نیست خود سلام علیک مینکند
1 نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا همتی بود که آن میشد و او بر فتراک
2 واینکه در خاک فتادست کنون هم زان نیست که گزافیست ز دوران و بدی از افلاک
3 فلک از دور همی دیدش کی دانست او که نه با صورت خوبست و نه با سیرت پاک
4 برکشیدش ز جهان تا به مقامی که ازوی هرکه برتر شود ایمن بود از بیم هلاک
1 ای کریمی که از سخاوت تو روید از سنگ خاره مرزنگوش
2 تا جهان اسب دولتت زین کرد چرخ را هست غاشیه بر دوش
3 آنکه او تای خدمتت نزند چون ربابش فلک بمالد گوش
4 چنگ مدح تو ساختم چه شود که چو بربط شوم عتابیپوش
1 صاحبا سقطهٔ مبارک تو نه ز آسیب حادثات رسید
2 دوش این واقعه چو حادث شد منهیی زاسمان به بنده دوید
3 ماجرایی از آن حکایت کرد بنده برگویدت چنان که شنید
4 گفت دی خواجهٔ جهان زچمن ناگهانی چو سوی قصر چمید
1 بیخ دو غماز برانداختند اصل بشد فرع چه تن میزند
2 اسعد بندار به دوزخ رسید مخلص غزال چه فن میزند
1 به خشک ریش گری در هری ندیدستی ز هجو روی سیاهی که نوبتی بیند
2 کنون به خیمه زدن دانهای پراکندی که مرغ ذکر تو تا جاودان از آن چیند
3 در آن دو لفظ سخن چاردست و پای شتر چنان نشنید کان شیوه عقل بگزیند
4 مکن به عذر و تلطف دل مرا دریاب که چوب خیمه در آن نیز نیک بنشیند