به خدایی که زنده و باقیست از انوری ابیوردی مقطع 359
1. به خدایی که زنده و باقیست
که من امروز طالب مرگم
1. به خدایی که زنده و باقیست
که من امروز طالب مرگم
1. ای همه سیرت تو هنگ و ثبات
چه کنم بیثبات و بیهنگم
1. لنگ خواهی مرا روا باشد
دل از این من چگونه تنگ کنم
1. فخر دین یک التماسست از توام
روزها شد تا همی پنهان کنم
1. از سخنهای عذب شکر طعم
در دهان زمانه نوش منم
1. غم به تکلف به سر من مبار
زانکه به سعی تو تن آسان شوم
1. به خدایی که در موجودات
جز به امرش نمیشود منظوم
1. دی مرا عاشقکی گفت غزل میگویی
گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم
1. کارها را طلب مکن غایت
تا نمانی ز کار دل محروم
1. به خدایی که قائمست به ذات
نه چو ما بلکه قایم و قیوم
1. چون من به ره سخن فراز آیم
خواهم که قصیدهای بیارایم
1. کردگارا مشته رندی ده جهان را خوش تراش
تا که از قومی که هم ایشان و هم ما تیشهایم