امیر زنگی چون بامداد از انوری ابیوردی مقطع 335
1. امیر زنگی چون بامداد باز آید
نبشته عرض کنم وان کلاه بفرستم
1. امیر زنگی چون بامداد باز آید
نبشته عرض کنم وان کلاه بفرستم
1. دوش در خواب دیو شهوت را
زیور دختری گسستستم
1. شعری بسان دیبهٔ زربفت بافتم
وانگه به سوی صدر مجیری شتافتم
1. من بدعهد را چه میگویی
هرچه گویی سزای آن هستم
1. به خدایی که عقل کلی را
بر درش سر بر آستان دیدم
1. بجز تو در دو گیتی کس ندیدست
کریم ابنالکریمی تا به آدم
1. خداوندا به فر دولت تو
اگر کبک ضعیفم بازگردم
1. در آینه چون نگاه کردم
یک موی سفید خود بدیدم
1. ز روزگار به یک نامهٔ تو خرسندم
که در دعا همه آن خواهم از خداوندم
1. نرسد گرد سر فراز همی
خواجه در خدمت تو دستارم
1. امید و بیم دهد خلق را مسخر خویش
بدین دو خویشتن از خلق بازپس دارم
1. اگر بیایی و من بنده را دهی تشریف
نه درخور تو ولیکن خرابهای دارم