ای بزرگی که شد دل و رایت از انوری ابیوردی مقطع 312
1. ای بزرگی که شد دل و رایت
حارس ملک دودهٔ سلجوق
1. ای بزرگی که شد دل و رایت
حارس ملک دودهٔ سلجوق
1. هرکه مخلوق را کند خدمت
چون بود حر و فاضل و مرزوق
1. غذای روح بود بادهٔ رحیقالحق
که لون او کند از لون دور گل راوق
1. ای خواجهٔ مبارک بر بندگان شفیق
فریاد رس که خون رهی ریخت جاثلیق
1. نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا
همتی بود که آن میشد و او بر فتراک
1. ایا رادی که اندر ناف آهو
ز بوی خلق تو خون میشود مشک
1. صاحبا از نیکخواه و بدسگالت یک مثال
دیدهام از چرخ دولاب و در آنم نیست شک
1. منعمی بر پیر دهقانی گذشت اندر دهی
نان جو میخورد و پیشش پارهای بز موی و دوک
1. ای نمودار ارتفاع فلک
ساکنانت مقدسان چو ملک
1. حبذا کارنامهٔ ارژنگ
ای بهار از تو رشک برده به رنگ
1. مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود
نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال
1. گویند که در طوس گه شدت گرما
از خانه به بازار همی شد زنکی لال