خدایگانا سالی مقیم از انوری ابیوردی مقطع 347
1. خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
1. خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
1. ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
1. گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
1. عقل صد مسهل به طبعم بیش دارد
تا چنین در نظم و نثرش کرد نرم
1. ای کمال زمان بیا و ببین
که ز عشقت چگونه میسوزم
1. بزرگوارا دانی کز آفت نقرس
ز هرچه ترشی من بنده میبپرهیزم
1. جایی که من نشینم بیکار کی نشینم
یا خطکی نویسم یا بیتکی تراشم
1. خدایگان وزیران و پادشاه صدور
که با نفاذ تو هست از قضا فراموشم
1. راحت چگونه یابم فضلست مانعم
قصه چگونه خوانم عقلست وازعم
1. مکوش تا بتوانی به جنگ و صلح گزین
که جنگ و صلح برد ره به سوی شادی و غم
1. شود زیادت شادی و غم شود نقصان
چو شکر و صبر کنی در میان شادی و غم
1. ای از برادر و پدر افزون دوبار صد
وز تیر آسمان بتازی چهار کم