گفتم ترا مدیح دریغا از انوری ابیوردی مقطع 240
1. گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
1. گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
1. کرد عالی بنای این مجدود
اختر سعد و طالع مسعود
1. زهی صاحب ملک پرور که گیتی
سخای ترا چرخ یک روزه آید
1. ای خداوندی که از ایام اگر خواهی بیابی
جز نظیر خویش دیگر هرچت از خاطر برآید
1. شاهدی دارم ای بزرگ چنانک
چاکرش آفتاب میباید
1. جاییست نشسته چاکر تو
جایی که درو طرب افزاید
1. مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود
آنکه از مادر احرار چنو کم زاید
1. خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
1. ای بدیعالزمان بیا و ببین
که ز بدعت جهان چه میزاید
1. ای خاک درت سرمه شده چشم ولی را
از بسکه کف پای تو بر خاک در آید
1. ای به جود و به قدر بر ز فلک
گر سجودت برد فلک شاید
1. طبع مهتاب را دو خاصیت است
که ببندد بدان و بگشاید