1 خطابی با فلک کردم که از راه جفا کشتی شهان عالمآرای و جوانمردان برمک را
2 زمام حل و عقد خود نهادی در کف جمعی که از روی خرد باشد بر ایشان صد شرف سگ را
3 نهان در گوش هوشم گفت فارغ باش از این معنی که سبلت برکند ایام هر ده روز یک یک را
1 مینبینی که روزگار چه کرد به فلک برکشید دونی را
2 بر سر آدمی مسلط کرد آنچنان خر فراخ کونی را
1 ای زمان فرع زندگانی تو زندگانیت جاودانی باد
2 وی جهان شادمان به صحبت تو همه عمرت به شادمانی باد
3 امر و نهی تو بر زمین و زمان چون قضاهای آسمانی باد
4 بر در و بام حضرت عالیت که بهشتش بنای ثانی باد
1 رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
2 زمانه نی در مردی در کرم بشکست سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
3 دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر یتیموار برو جان به ماتمت بنشست
4 فغان ز عادت این رنج ساز راحت سوز فغان ز گردش این جان شکار جورپرست
1 عاقلا از سر جهان برخیز که نه معشوقهٔ وفادارست
2 گیر کامروز بر سر گنجی پا نه فردات بر دم مارست
1 گفته بودی که کاه و جو بدهم چون ندادی از آن شدم در تاب
2 بر ستوران و اقربات مدام کاه کهتاب باد و جو کشکاب
1 ای بزرگی که جود بحر محیط در کف چون سحاب تو بستست
2 مشکل و حل آسمان و زمین در سؤال و جواب تو بستست
3 خبرت هست کز جماعی چند در منی ده شراب تو بستست
1 نیز مدح و غزل نخواهم گفت گرچه طبعم به شعر موی شکافت
2 کانک معشوق بود پیر شدست وانک ممدوح بود فرمان یافت
1 در حدود ری یکی دیوانه بود سال و مه کردی به سوی دشت گشت
2 در تموز و دی به سالی یک دو بار آمدی در قلب شهر از طرف دشت
3 گفتی ای آنان کتان آماده بود زیر قرب و بعد ازین زرینه طشت
4 قاقم و سنجاب در سرما سه چار توزی و کتان به گرما هفت و هشت
1 ای ریاحین ملک تازه به تو راحت از راح قسم روحت باد
2 شهپر فکرت جهانپیما قدم قاصد فتوحت باد
3 از تو بر فتنه نوحه کرده فلک زندگانی و عمر نوحت باد
4 نسبت عشق و رغبت باده مانع توبهٔ نصوحت باد