1 تو آن فرزانهٔ آزاد مردی که آزادی ز مادر با تو زادست
2 دلت گر یک زمان در بند ما شد به ما بر دست فرمانت گشادست
3 اگر بیتو نشستی بود ما را غرامت را به جانی ایستادست
4 تو گر گویی که روز آمد به آخر حدیثی از سر انصاف و دادست
1 شمس را چیزکی است بر گردن واندرور چیزها نه یک چیزست
2 هیچ دانی درو چه شاید بود باش در زیر ریش او تیزست
3 آنچه بر گردن است ترکاج است وانچه در زیر ریش تر تیزست
1 زهی نم کرمت در سخا بهارانگیز چنانکه گشت هوای نیاز ازو محجوب
2 دهان لاله رخانم به خنده بازگشای از ابر جود در آنم یکی یم مقلوب
1 با خرد گفتم که دستور جهان دست میزد گفت چه دستور و دست
2 دست نتوان خواندن او را زینهار پنج کان بر پنج دریا میزدست
1 با فلک دوش به خلوت گلهای میکردم که مرا از کرم تو سبب حرمان چیست
2 این همه جور تو با فاضل و دانا ز چه جاست وین همه لطف تو با بیهنر و نادان چیست
3 فلکم گفت که ای خسرو اقلیم سخن با منت بیهده این مشغله و افغان چیست
4 شکر کن شکر که در معرض فضلی که تراست گنج قارون چه بود مملکت خاقان چیست
1 تا مشقت ره طاعت نبرد هرگز گفت که ز آمد شد خدمت عصبم رنجورست
2 چون چنان شد که به هر گام دوره بنشیند گر به خدمت نرسد در دو جهان معذورست
3 همه جور من از این کهنه دو صندوق تهیست که به پریش گمان همه کس مغرورست
4 خانه چون خانهٔ بوبکر ربابیست ولیک اندرو هیچ طرب نیست که بیطنبورست
1 از خواص سخای مجد کرم که همه دین و دانش و دادست
2 آنکه گردون در انتظام امور تا که شاگرد اوست استادست
3 آنکه تا بنده میخرد جودش در جهان سرو و سوسن آزادست
4 آنکه با اشتمال انصافش ایمنی را کمینه بنیادست
1 اعتقادی درست دار چنانک اعتمادت بدان نباشد سست
2 بنده را بیشک از عذاب خدای نرهاند جز اعتقاد درست
1 جهان ز رفتن مودود شه موئید دین به ما نمود مزاج و به ما نمود سرشت
2 جریدهایست نهاد سیه سپید جهان که روزگار درو جز قضای بد ننوشت
3 چه سود از آنکه از این پیش خسروان کردند زرزمگاه قیامت به بزمگاه بهشت
4 چو عاقبت همه را تا به سنجر اندر مرو شدست بستر خاک و شدست بالین خشت
1 ای بزرگی که در بزرگی و جاه قدرت از چرخ هفتمین بیشست
2 عقل با دانش تو بیدانش چرخ با همت تو درویشست
3 دیدهٔ دیدهٔ ذکاء تو است هرچه در خاطر بداندیشست
4 باز بیپاس دولتت کبک است گرگ بیداغ طاعتت میشست