رییس مشرق و مغرب ضیاء از انوری ابیوردی قصیده 93
1. رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور
که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور
1. رییس مشرق و مغرب ضیاء الدین منصور
که هست مشرق و مغرب ز عدل او معمور
1. ای ز رای تو ملک و دین معمور
شب این روز و ماتم آن سور
1. بضیاء دولت و دین خواجهٔ جهان منصور
که هست عالم فانی به ذات او معمور
1. ای بهمت برتر از چرخ اثیر
وز بزرگی دین یزدان را نصیر
1. ای بهمت ورای چرخ اثیر
چرخ در جنت همت تو قصیر
1. ابشروا یا اهل نیشابور اذا جاء البشیر
کاندر آمد موکب میمون منصور وزیر
1. زهی ز بارگه ملک تو سفیر سفیر
زمان زمان سوی این بندهٔ غریب اسیر
1. ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر
پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر
1. بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر
به قد چو سرو بلند و برخ چو بدر منیر
1. به فال نیک درآمد به شهر موکب میر
به طالعی که سجودش همی کند تقدیر
1. موکب عالی دستور جهان آمد باز
به سعادت به مقر شرف و عزت و ناز
1. زندگانی ولی نعمت من باد دراز
در مزید شرف و دولت و پیروزی و ناز