1 ای رفته به فرخی و فیروزی باز آمده در ضمان بهروزی
2 بر لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر در باغ مصاف کرده نوروزی
3 چون تیر نهاده کار عالم را یک ساعت در کمان تو گوزی
4 تو ناصر دینی و ازین معنی یزدان همه نصرتت کند روزی
1 ای بر سر کتاب ترا منصب شاهی منشی فلک داده بر این قول گواهی
2 جاه تو و اقطاع جهان یوسف و زندان ذات تو و تجویف فلک یونس و ماهی
3 ناخورده مسیر قلمت وهن توقف نادیده نظام سخنت ننگ تناهی
4 نفس تو نفیس است در آن مرتبه کو هست بل نسخهٔ ماهیت اشیاست کماهی
1 ای ز تیغ تو در سرافرازی ملک ترکی و ملت تازی
2 روزگاری به حل و عقد و سزد به چنین روزگار اگر نازی
3 بحر سوزی چو در سخط رانی کان فشانی چو با کرم سازی
4 به سر تیغ ملک بستانی به سر تازیانه دربازی
1 اختیار سکندر ثانی زبدهٔ خاندان عمرانی
2 مجد دین خواجهٔ جهان که سزاست اگرش خواجهٔ جهان خوانی
3 کار دولت چنان بساخت که نیست جز که در زلف شب پریشانی
4 بیخ بدعت چنان بکند که دیو ملکی میکند نه شیطانی
1 ای چو عقل اول از آلایش نقصان بری چون سپهرت بر جهان از بدو فطرت برتری
2 مسند تست آن کزو عالی نسب شد کبریا پایهٔ تست آن کزو ثابت قدم شد مهتری
3 سایه و خورشید نتوانند پیمودن تمام گر ز جاه خویش در عالم بساطی گستری
4 تا تو باشی مشتری را صدر و مسند کی رسد گر دوات زر شود خورشید پیش مشتری
1 زهی کلک تو اندر چشم دولت کحل بیداری به عونش کرده مدتها جهانداران جهانداری
2 مجیر دولت و دنیا و اندر دیدهٔ دولت ز رای تست بینایی ز بخت تست بیداری
3 جهان مهر و کینت وجه ساز نعمت و محنت سپهر عفو و خشمت نقشبند عزت و خواری
4 به آسانی فکندی سایهٔ حشمت بر آن پایه که نور آفتاب آنجا نگردد جز به دشواری
1 ای همای همتت سر بر سپهر افراخته کس چو سیمرغت نظیری در جهان نشناخته
2 دور بین چون کرکس و خصم افکنی همچون عقاب باز هنگام هنر گردن چو باز افراخته
3 طوطیان نظم کلام و بلبلان زیر نوا جز به یاد مجلست نا داده و ننواخته
4 بخت بیدارت خروسان سحرگهخیز را از پگهخیزی که هست از چشم صبح انداخته
1 ای تیغ تو ملک عجم گرفته انصاف تو جای ستم گرفته
2 اقبال جناب ترا گزیده باقی جهان جمله کم گرفته
3 پشتی شده در نیک و بد جهان را هر پشت که پیش تو خم گرفته
4 از نام خدای و رسول نامت ترکیب حروف و رقم گرفته
1 شاها صبوح فتح و ظفر کن شراب خواه نرد و ندیم و مطرب و چنگ و رباب خواه
2 از دست آنکه غیرت ماهست و آفتاب در جام ماه نو می چون آفتاب خواه
3 وز خد آنکه قطرهٔ آبست و برگ گل تا گرد رزمگه بزدایی گلاب خواه
4 یاقوت ناب و آب فسرده است جام می آب طرب روان کن و یاقوت ناب خواه
1 ای مسلمانان فغان از دور چرخ چنبری وز نفاق تیر و قصد ماه و سیر مشتری
2 کار آب نافع اندر مشرب من آتشیست شغل خاک ساکن اندر سکنهٔ من صرصری
3 آسمان در کشتی عمرم کند دایم دو کار وقت شادی بادبانی گاه انده لنگری
4 گر بخندم وان به هر عمریست گوید زهرخند ور بگریم وان همه روزیست گوید خونگری