1 صاحب روزگار و صدر زمین نصرت کردگار ناصر دین
2 طاهربن المظفر آنکه ظفر هست در کلک و خاتمش تضمین
3 آنکه بیداغ طاعتش تقدیر ناید از آسمان به هیچ زمین
4 وانکه بیمهر خازنش در خاک ننهد آفتاب هیچ دفین
1 ای فخر کرده دین خدای از مکان تو وی پشت ملک و روی جهان آستان تو
2 ای کرده ملک را متمکن مکان تو وی مقصد زمین و زمان آستان تو
3 ای چرخ پست از بر رای رفیع تو وی ابر زفت در بر بذل بنان تو
4 ذات مقدس تو جهانیست از کمال یک جزو نیست کل کمال از جهان تو
1 از در شاهی در طغرل تکین شحنهٔ دین خنجر طغرل تکین
2 نوبتی ملک به زین اندرست تا به ابد بر در طغرل تکین
3 پشت زمین کرد چو روی سپهر دست گهر گستر طغرل تکین
4 روی زمین شست ز گرد ستم عدل جهانپرور طغرل تکین
1 کمال کل ممالک جمال حضرت شاه ابوالمحاسن نصر آن نصیر دین اله
2 امیر عادل و صدر اجل مهذب دین که فخر بالش صدرست و عز مسند و جاه
3 نظام داد همه کارهاء معظم من اگرچه بود از این بیش بینظام و تباه
4 سپهر رفعت و خورشید روزگار که هست مدار جنبش قدرش ورای گردش ماه
1 چو شاه زنگ برآورد لشکر از ممکن فرو گشاد سراپرده پادشاه ختن
2 چو برکشید شفق دامن از بسیط هوا شب سیاه فرو هشت خیمه را دامن
3 هلال عید پدید آمد از کنار فلک منیر چون رخ یار و به خم چو قامت من
4 نهان و پدا گفتی که معنیایست دقیق ورای قوت ادراک در لباس سخن
1 جلال صدر وزارت جمال حضرت شاه اجل مفضل کامل کمال دین اله
2 سزای حمد محمد که از محامد او پیاده بودم فرزین شدم چه فرزین شاه
3 نظام و رونق و ترتیب داد کار مرا که بیعنایت او بینظام بود و تباه
4 قضا توان و قدر قدرت و ستاره یسار فلک عنایت و خورشید رای و کیوان جاه
1 آمد به سلامت بر من ترک من از راه پرداخته از جنگ و برآسوده ز بدخواه
2 چون سرو سهی قامت و شایستهتر از سرو چون ماه دو هفته رخ و بایستهتر از ماه
3 سروست اگر گوی زند سرو به میدان ماهست اگر چنگ زند ماه به خرگاه
4 تا وقت سحرگه من و او در شب دوشین بیمشغله و بیغلبه یک دل و یکتاه
1 ای باد خاک مرکب گردون شتاب تو آتش بخار چشمهٔ تیغ چو آب تو
2 گردون کجاست بر در قدر بلند تو خورشید کیست پرتو رای صواب تو
3 از آسمان که نام و لقب را نزول زوست پیروز شاه عالم عادل خطاب تو
4 ایام در مواکب قلب سپاه تست و اسلام در حمایت عالی جناب تو
1 ای جهان را ایمنی از دولت طغرلتکین جاودان منصور بادا رایت طغرل تکین
2 نعمت انصاف عالم را ز عدل عام اوست کیست آنکو نیست اندر نعمت طغرل تکین
3 تو و ظلمت از حضور و غیبت خورشید دان امن و تشویش از حضور و غیبت طغرل تکین
4 خسروان دل برقرار ملک آن گاهی نهند کاوردشان آسمان در بیعت طغرل تکین
1 ای به نیک اختر شده هم سلف سلطان جهان از وفاق تست اکنون خلق عالم شادمان
2 حور و غلمان بر مبارک عقد تو گاه نثار تحفها برده ز شادی یکدگر را در جنان
3 عقد تو گشتست عقد مملکت را واسطه سور تو گشتست لفظ تهنیت را ترجمان
4 خطبهٔ تو بوده اندر نیکنامی معجزه وصلت تو گشته اندر شادکامی داستان