1 تا ملک جهان را مدار باشد فرمانده آن شهریار باشد
2 سلطان سلاطین که شیر چترش در معرکه سلطان شکار باشد
3 آن خسرو خسرونشان که تختش در مرتبه گردون عیار باشد
4 آن سایهٔ یزدان که تاج او را از تابش خورشید عار باشد
1 گر دل و دست بحر و کان باشد دل و دست خدایگان باشد
2 شاه سنجر که کمترین بندهاش در جهان پادشه نشان باشد
3 پادشاه جهان که فرمانش بر جهان چون قضا روان باشد
4 آنکه با داغ طاعتش زاید هرکه ز ابنای انس و جان باشد
1 ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد
2 گر سموم قعر تو بر موج دریا بگذرد جاودان از قهر دریا باد خاکستر کشد
3 ور نسیم لطف تو بر شعلهٔ دوزخ وزد دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و کوثر کشد
4 رونق عالم تصرفهای کلکت میدهد ورنه تاثیر حوادث خط به عالم درکشد
1 خیزید که هنگام صبوح دگر آمد شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
2 نزدیک خروس از پی بیداری مستان دیریست که پیغام نسیم سحر آمد
3 خورشید می اندر افق جام نکوتر چون لشکر خورشید به آفاق درآمد
4 از می حشری به که درآرند به مجلس زاندیشه چو بر خواب خماری حشر آمد
1 خدای جل جلاله ز من چنین داند که هرکه نام خداوند بر زبان راند
2 چو از دریچهٔ گوش اندر آیدم به دماغ دلم به دست نیاز از دماغ بستاند
3 حواس ظاهر و باطن که منهیان دلند یکی ز جملهٔ هر دو گروه نتواند
4 که پیش خدمت او از دو پای بنشیند چو دل درآرد و بر جای جانش بنشاند
1 در دین چو اعتصام به حبل متین کنند آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند
2 دینپروری که داغ ستورش مقربان از بهر کسب مرتبه نقش نگین کنند
3 ارواح انبیا ز مقامات آخرت بر دست و کلک و فتوی او آفرین کنند
4 از شرم رای او رخ خورشید خوی کند هرگه که بر سپهر حدیث زمین کنند
1 خراب کرد به یکبار بخل کشور جود نماند در صدف مکرمات گوهر جود
2 وبال گشت همه فضل و علم و راحت و مال شرنگ گشت همه نوش و شهد و شکر جود
3 برفت باد مروت بگشت خاک وفا ببست آب فتوت بمرد آدر جود
4 نخفت فتنه و بیجفت خفت شخص هنر نماند همت و بیشوی ماند دختر جود
1 هرکرا در دور گردون ذکر مقصد میرود یا سخن در سر این صرح ممرد میرود
2 یا حدیث آن بهشتی چهره کز بدو وجود همچو خاتونان درین فیروزه مرقد میرود
3 یا در آن حورا نسب کودک شروعی میکند کز تصنع گه مخطط گاه امرد میرود
4 یا همی گوید چرا در کل انسان بر دوام از تحرک میل و تحریک مجدد میرود
1 طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید
2 هم وهم من به مقصد خرد و بزرگ تاخت هم گام من به معبد پیر و جوان رسید
3 این دود عود شکر که جانست مجمرش بدرید آسمانه و بر آسمان رسید
4 انده بمرد و مفسدت او ز دل گذشت شادی بزاد و منفعت او به جان رسید