به سمرقند اگر بگذری از انوری ابیوردی قصیده 70
1. به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر
نامهٔ اهل خراسان به بر خاقان بر
1. به سمرقند اگر بگذری ای باد سحر
نامهٔ اهل خراسان به بر خاقان بر
1. مست شبانه بودم افتاده بیخبر
دی در وثاق خویش که دلبر بکوفت در
1. نماز شام چو کردم بسیج راه سفر
درآمد از درم آن سرو قد سیمینبر
1. خوشا نواحی بغداد جای فضل و هنر
کسی نشان ندهد در جهان چنان کشور
1. چو از دوران این نیلی دوایر
زمانه داد ترکیب عناصر
1. چو زیر مرکز چرخ مدور
نهان شد جرم خورشید منور
1. ای در ضمان عدل تو معمور بحر و بر
وی در مسیر کلک تو اسرار نفع و ضر
1. زهی بقای تو دوران ملک را مفخر
خهی لقای تو بستان عدل را زیور
1. دی چون بشکست شهنشاه فلک نوبت بار
وز سراپردهٔ شب گرد جهان کرد حصار
1. دوش از درم درآمد سرمست و بیقرار
همچون مه دو هفته و هر هفت کرده یار
1. باد شبگیری نسیم آورد باز از جویبار
ابر آذاری علم افراشت باز از کوهسار
1. هندویی کز مژگان کرد مرا لاله قطار
سوخت از آتش غم جان مرا هندووار