تا ملک جهان را مدار از انوری ابیوردی قصیده 59
1. تا ملک جهان را مدار باشد
فرمانده آن شهریار باشد
1. تا ملک جهان را مدار باشد
فرمانده آن شهریار باشد
1. گر دل و دست بحر و کان باشد
دل و دست خدایگان باشد
1. ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد
روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد
1. خیزید که هنگام صبوح دگر آمد
شب رفت و ز مشرق علم صبح برآمد
1. خدای جل جلاله ز من چنین داند
که هرکه نام خداوند بر زبان راند
1. در دین چو اعتصام به حبل متین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند
1. خراب کرد به یکبار بخل کشور جود
نماند در صدف مکرمات گوهر جود
1. هرکرا در دور گردون ذکر مقصد میرود
یا سخن در سر این صرح ممرد میرود
1. طبعم به عرضه کردن دریا و کان رسید
نطقم به تحفه دادن کون و مکان رسید
1. شبی گذاشتهام دوش در غم دلبر
بدان صفت که نه صبحش پدید بد نه سحر
1. ای به رفعت ز آسمان برتر
نور رای تو آفتاب دگر