دی بامداد عید که بر از انوری ابیوردی قصیده 82
1. دی بامداد عید که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تایید کردگار
1. دی بامداد عید که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تایید کردگار
1. ای به خوبی و خرمی چو بهار
گشته در دیدها بهار نگار
1. شب و شمع و شکر و بوی گل و باد بهار
می و معشوق و دف و رود و نی و بوس و کنار
1. آب چشمم گشت پر خون زاتش هجران یار
هست باد سرد من بر خاک از آن کافور بار
1. دوش در هجر آن بت عیار
تا به روزم نبود خواب و قرار
1. کای کاینات رابه وجود تو افتخار
وی پیش از آفرینش و کم ز آفریدگار
1. ای روزگار دولت تو روز روزگار
وی بر زمانه سایهٔ تو فضل کردگار
1. حبل متین ملک دو تا کرد روزگار
اقبال را به وعده وفا کرد روزگار
1. ای در نبرد حیدر کرار روزگار
وی راست کرده خنجر تو کار روزگار
1. ای در هنر مقدم اعیان روزگار
در نظم و نثر اخطل وحسان روزگار
1. زهی دست وزارت از تو معمور
چنان کز پای موسی پایهٔ طور