1 زهی دست وزارت از تو معمور چنان کز پای موسی پایهٔ طور
2 زهی معمار انصاف تو کرده در و دیوار دین و داد معمور
3 قضا در موکب تقدیر نفراشت ز عزمت رایتی الا که منصور
4 قدر در سکنهٔ ایام نگذاشت ز عدلت فتنهای الا که مستور
1 ای گشته نوک کلک تو صورتنگار ملک او بیقرار و داده مسیرش قرار ملک
2 یارب چگونه در سر کلکی توان نهاد چندین هزار تعبیه از کار و بار ملک
3 تا کلک در یمین تو جاری زبان نشد نور نگین زبانه نزد در یسار ملک
4 الا از آن لعاب که منسوج کلک تست دیباچهٔ قضا نکند پود و تار ملک
1 ای به نسبت با تو هرچه اندر ضمیر آمد حقیر پایهٔ تست آنکه ناید از بلندی در ضمیر
2 از وزارت را جلال و آفرینش را کمال ای جهان را صدر و دین را مجد و دنیا را مجیر
3 صاحب صاحب نشانی خواجهٔ سلطان نشان راستی به میندانم پادشاهی یا وزیر
4 حضرتت قصریست او را کمترین سقفی سپهر مسندت اصلی است او را کمترین فرعی مدیر
1 ای در نبرد حیدر کرار روزگار وی راست کرده خنجر تو کار روزگار
2 معمور کرده از پی امن جهانیان معمار حزم تو در و دیوار روزگار
3 در دهر جز خرابی مستی نیافتند زان دم که هست حزم تو معمار روزگار
4 واضح به پیش رای تو اشکال حادثات واسان به نزد عزم تو دشوار روزگار
1 ابشروا یا اهل نیشابور اذا جاء البشیر کاندر آمد موکب میمون منصور وزیر
2 موکبی کز فر او فردوس دیگر شد زمین موکبی کز گرد او گردون دیگر شد اثیر
3 موکبی کز طول و عرضش منقطع گردد گمان موکبی کز موج فوجش منهزم گردد ضمیر
4 موکب صدر جهان پشت هدی روی ظفر صاحب خسرو نشان دستور سلطان دار و گیر
1 به نیک طالع و فرخنده روز و فرخ فال به سعد اختر و میمون زمان و خرم حال
2 به بارگاه وزارت به فرخی بنشست خدایگان وزیران و قبلهٔ آمال
3 نظام مملکت و صدر دین و صاحب عصر سپهر رفعت و قدر و جان عز و جلال
4 محمدآنکه به اقبال او دهد سوگند روان پاک محمد به ایزد متعال
1 موکب عالی دستور جهان آمد باز به سعادت به مقر شرف و عزت و ناز
2 جاودان در کنف خیر و سعادت بادا موکبش تا به سعادت رود و آید باز
3 صاحب و صدر زمین ناصر دین آنکه قضا کرد بر درگه عالیش در فتنه فراز
4 بازگیرد پس از این رونق ملک محمود دهر شوریدهتر و تیرهتر از زلف ایاز
1 ای ز رای تو ملک و دین معمور شب این روز و ماتم آن سور
2 حامل حرز نامهٔ امرت صادر و وارد صبا و دبور
3 دولت تو چو ذکر تو باقی رایت تو چو نام تو منصور
4 کلک تو شرع ملک را مفتی دست تو گنج رزق را گنجور
1 ای بهمت برتر از چرخ اثیر وز بزرگی دین یزدان را نصیر
2 برده حکمت گوی از باد صبا کرده دستت دست برابر مطیر
3 ای جوان بختی که مثل و شبه تو کس نیابد در خم گردون پیر
4 بنده امشب با جمالالدین خطیب آن به رای و کلک چون خورشید و تیر
1 ای سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت یزک نه یقین بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک
2 بسته گرد موکبت صد پرده بر روی سماک کرده نعل مرکبت صد رخنه در پشت سمک
3 هرکجا حزم تو ساکن موج فوجی از ملوک هرکجا عزم تو جنبان جوشی جیشی از ملک
4 چون رکاب تو گران گردد عنان تو سبک روز هیجا ای سپاهت انجم و میدان فلک