ای بر اعدا و اولیا از انوری ابیوردی قصیده 105
1. ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آنشب و روز
1. ای بر اعدا و اولیا پیروز
در مکافات این و آنشب و روز
1. چون مراد خویش را با ملک ری کردم قیاس
در خراسان تازه بنهادم اقامت را اساس
1. زهی دست تو بر سر آفرینش
وجود تو سر دفتر آفرینش
1. ای شادی جان آفرینش
وی گوهر کان آفرینش
1. ای نهان گشته در بزرگی خویش
وز بزرگی ز آسمان شده بیش
1. دوش سرمست آمدم به وثاق
با حریفی همه وفا و وفاق
1. مقدری نه به آلت به قدرت مطلق
کند ز شکل بخاری چو گنبد ازرق
1. ای سپاهت را ظفر لشکرکش و نصرت یزک
نه یقین بر طول و عرض لشکرت واقف نه شک
1. ای گشته نوک کلک تو صورتنگار ملک
او بیقرار و داده مسیرش قرار ملک
1. حبذا کارنامهٔ ارتنگ
ای بهار از تو رشک برده به رنگ
1. مرحبا موکب خاتون اجل
عصمةالدین شرف داد و دول
1. ای کرده درد عشق تو اشکم به خون بدل
وی یازدم سرشته به مهر تو در ازل