جرم خورشید چو از حوت از انوری ابیوردی قصیده 117
1. جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
1. جرم خورشید چو از حوت درآید به حمل
اشهب روز کند ادهم شب را ارجل
1. به نیک طالع و فرخنده روز و فرخ فال
به سعد اختر و میمون زمان و خرم حال
1. ای ترا کرده خداوند خدای متعال
داده جان و خرد و جاه و جوانی و جمال
1. خدای خواست که گیرد زمانه جاه و جلال
جمال داد جهان را به جود و جاه و کمال
1. ای به هستی داده گیتی را کمال
ملک را فرخنده هر روز از تو فال
1. سایه افکند مه روزه و روز تحویل
روز مسعود مبارک مه میمون جلیل
1. مؤتمن اسعد بن اسماعیل
آن به قدر و شرف عدیم عدیل
1. مبارک باد و میمون باد و خرم
همایون خلعت سلطان عالم
1. ای زرین نعل آهنین سم
ای سوسن گوش خیزران دم
1. ای خنجر مظفر تو پشت ملک عالم
وی گوهر مطهر تو روی نسل آدم
1. ای رایت رفیعت بنیاد نظم عالم
وی گوهر شریفت مقصود نسل آدم