1 یارب این بارگاه دستورست یا نمودار بیت معمورست
2 یا سپهرست و ماه مسرع او مسرع قیصرست و فغفورست
3 یا بهشتست و حوض کوثر او جام زرین و آب انگورست
4 بل سپهرست کاندرو شب و روز ماه و خورشید مست و مخمورست
1 ای ملک بهین رکن ترا کلک وزیرست کلکی که فلک قدرت و سیاره مسیرست
2 کلکیست که در نظم جهان خاصه ممالک تا عدل و ستم هست بشیرست و نذیرست
3 کلکی که بخواند به صریر آنچه نویسد وین سهلترین معجز آن کلک و صریرست
4 منسوج لعابش چه نسیجست کزو ملک یکسر همه بر صورت فردوس و سعیرست
1 نوش لب لعل تو قیمت شکر شکست چین سر زلف تو رونق عنبر شکست
2 نوبت خوبی بزن هین که سپاه خطت کشور دیگر گشاد لشکر دیگر شکست
3 نسخهٔ زلف تو برد آنکه بر اطراف صبح طرهٔ میگون شب خم به خم اندر شکست
4 لعل تو در خنده شد رشتهٔ پروین گسست جزع تو سرمست گشت ساغر عبهر شکست
1 تیر ستم فلک خدنگست شهد شره جهان شرنگست
2 گردون نخورد غمت که شوخست گیتی نخرد دمت که شنگست
3 بر کشتی عمر تکیه کم کن کاین نیل نشیمن نهنگست
4 در کوی هنر مباش کان کوی اقطاع قدیم شالهنگست
1 اگر در حیز گیتی کمالست ز آثار کمالالدین خالست
2 جهان محمدت محمود صدری که بر مسند جهانی از رجالست
3 کمالی یافت عالم زو که با او جز اندر بحر و کان نقصان محالست
4 ز بیم بخشش متواریانند که دایم با تو از ایشان وصالست
1 هرچه زاب و آتش و خاک و هوای عالمست راستی باید طفیل آب و خاک آدمست
2 باز هر کاندر دوام خیر کلی دست او بر بنی آدم قویتر بهترین عالمست
3 گر کسی تعیین کند کان کیست ورنه باک نیست معنیی دارد مبین گر به صورت مبهمست
4 عیسی اندر آسمان هم داند ار خواهی بپرس تات گوید کاین سخن در صفوةالدین مریمست
1 ای ترک می بیار که عیدست و بهمنست غایب مشو نه نوبت بازی و برزنست
2 ایام خز و خرگه گرمست و زین سبب خرگاه آسمان همه در خز ادکنست
3 خالی مدار خرمن آتش ز دود عود تا در چمن ز بیضهٔ کافور خرمنست
4 آن عهد نیست آنکه ز الوان گل چمن گفتی که کارگاه حریر ملونست
1 روز عیش و طرب و بستانست روز بازار گل و ریحانست
2 تودهٔ خاک عبیر آمیزست دامن باد عبیر افشانست
3 وز ملاقات صبا روی غدیر راست چون آزدهٔ سوهانست
4 لاله بر شاخ زمرد به مثل قدحی از شبه و مرجانست
1 بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست
2 مودود شه مؤید دین پهلوان شرق کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست
3 گردون غبار پایهٔ تخت بلند او خورشید عکس گوهر پر کلاه اوست
4 سیر ستارگان فلک نیست در بروج بر گوشهای کنگرهٔ بارگاه اوست