جمالش از جهان غوغا برآورد از انوری ابیوردی غزل 84
1. جمالش از جهان غوغا برآورد
مه از تشویر واویلا برآورد
1. جمالش از جهان غوغا برآورد
مه از تشویر واویلا برآورد
1. باز دستم به زیر سنگ آورد
باز پای دلم به چنگ آورد
1. حسنش از رخ چو پرده برگیرد
ماه واخجلتاه درگیرد
1. هر کرا با تو کار درگیرد
بهره از روزگار برگیرد
1. مرا صورت نمیبندد که دل یاری دگر گیرد
مرا بیکار بگذارد سر کاری دگر گیرد
1. نه دل کم عشق یار میگیرد
نه با دگری قرار میگیرد
1. دل راه صلاح برنمیگیرد
کردم همه حیله درنمیگیرد
1. نه وعدهٔ وصلت انتظار ارزد
نه خمر هوای تو خمار ارزد
1. جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد
اندام سیم رنگت خروارها زر ارزد
1. درد تو صدهزار جان ارزد
گرد تو نور دیدگان ارزد
1. از وصل تو آتش جگر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
1. چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد