33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار انوری ابیوردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار انوری ابیوردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار انوری ابیوردی

1 دل راه صلاح برنمی‌گیرد کردم همه حیله درنمی‌گیرد

2 معشوقه دگر گرفت و دیگر شد دل هرچه کند دگر نمی‌گیرد

3 الحق نه دروغ راست باید گفت معذور بود اگر نمی‌گیرد

4 من تختهٔ عاشقی ز سر گیرم هرچند که او ز سر نمی‌گیرد

1 نه وعدهٔ وصلت انتظار ارزد نه خمر هوای تو خمار ارزد

2 هم طبع زمانه‌ای که نشکفته است کس را ز تو هیچ گل که خار ارزد

3 بر باد تو داد روزگارم دل وان چیست ترا که روزگار ارزد

4 منصوبه منه که با دغای تو حقا که اگر نه شش چهار ارزد

1 جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد اندام سیم رنگت خروارها زر ارزد

2 هرچند دلربایی زلفت به جان خریدم کاواز مرغ جانان شاخ صنوبر ارزد

3 با عاشقان کویت لافی زنیم گه گه آن دل کجاست ما را کاندوه دلبر ارزد

4 از عشق روی خوبت آب آورم ز دیده کشت بهشت خرم کاریز کوثر ارزد

1 درد تو صدهزار جان ارزد گرد تو نور دیدگان ارزد

2 نه غمت را بها به جان بکنم که برآنم که بیش از آن ارزد

3 گرچه بر من یزید عشق غمت دل و عقل و تن و روان ارزد

4 هجر تو بر امید وصل خوشست دزد مطبخ جزای خوان ارزد

1 از وصل تو آتش جگر خیزد وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد

2 سرگشتهٔ عالم هوای تو هر روز ز عالم دگر خیزد

3 دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت هر فردایی ز دی بتر خیزد

4 گویی به هلاک جانت برخیزم برخاسته گیر از این چه برخیزد

1 چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد

2 گر وصال تو به ما می‌نرسد ما و خیال آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد

3 چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد

4 خاک درگاه ترا سرمهٔ خود خواهم کرد آری از خاک درت این قدرم باد رسد

1 دست در وصل یار می‌نرسد جز غمم زان نگار می‌نرسد

2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار می‌نرسد

3 از شمار وصال دوست مرا جز غم بی‌شمار می‌نرسد

4 در غم هجر صبر من برسید دل به مقصود کار می‌نرسد

1 دردم فزود و دست به درمان نمی‌رسد صبرم رسید و هجر به پایان نمی‌رسد

2 در ظلمت نیاز بجهد سکندری خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمی‌رسد

3 برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن آنجا به پای عقل به جز جان نمی‌رسد

4 جان داده‌ام مگر که به جانان خود رسم جانم برون شدست و به جانان نمی‌رسد

1 هرچه با من کنی روا باشد برگ آزار تو کرا باشد

2 چون تو در عیش و خرمی باشی گر نباشد رهی روا باشد

3 چند گویی که از بلا بگریز که ره عشق پر بلا باشد

4 از بلای تو چون توان بگریخت چون دلم بر تو مبتلا باشد

1 نه چو شیرین لبت شکر باشد نه چو روشن رخت قمر باشد

2 با سخنهای تلخ چون زهرت عیش من خوشتر از شکر باشد

3 تو به زر مایلی و نیست عجب میل خوبان همه به زر باشد

4 کار عاشق به سیم گردد راست عشق بی‌سیم دردسر باشد

آثار انوری ابیوردی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار انوری ابیوردی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار انوری ابیوردی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی