1 دل راه صلاح برنمیگیرد کردم همه حیله درنمیگیرد
2 معشوقه دگر گرفت و دیگر شد دل هرچه کند دگر نمیگیرد
3 الحق نه دروغ راست باید گفت معذور بود اگر نمیگیرد
4 من تختهٔ عاشقی ز سر گیرم هرچند که او ز سر نمیگیرد
1 نه وعدهٔ وصلت انتظار ارزد نه خمر هوای تو خمار ارزد
2 هم طبع زمانهای که نشکفته است کس را ز تو هیچ گل که خار ارزد
3 بر باد تو داد روزگارم دل وان چیست ترا که روزگار ارزد
4 منصوبه منه که با دغای تو حقا که اگر نه شش چهار ارزد
1 جانا دهان تنگت صد تنگ شکر ارزد اندام سیم رنگت خروارها زر ارزد
2 هرچند دلربایی زلفت به جان خریدم کاواز مرغ جانان شاخ صنوبر ارزد
3 با عاشقان کویت لافی زنیم گه گه آن دل کجاست ما را کاندوه دلبر ارزد
4 از عشق روی خوبت آب آورم ز دیده کشت بهشت خرم کاریز کوثر ارزد
1 درد تو صدهزار جان ارزد گرد تو نور دیدگان ارزد
2 نه غمت را بها به جان بکنم که برآنم که بیش از آن ارزد
3 گرچه بر من یزید عشق غمت دل و عقل و تن و روان ارزد
4 هجر تو بر امید وصل خوشست دزد مطبخ جزای خوان ارزد
1 از وصل تو آتش جگر خیزد وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
2 سرگشتهٔ عالم هوای تو هر روز ز عالم دگر خیزد
3 دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت هر فردایی ز دی بتر خیزد
4 گویی به هلاک جانت برخیزم برخاسته گیر از این چه برخیزد
1 چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
2 گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
3 چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد
4 خاک درگاه ترا سرمهٔ خود خواهم کرد آری از خاک درت این قدرم باد رسد
1 دست در وصل یار مینرسد جز غمم زان نگار مینرسد
2 عشق را گرچه آستانه بسیست هیچ در انتظار مینرسد
3 از شمار وصال دوست مرا جز غم بیشمار مینرسد
4 در غم هجر صبر من برسید دل به مقصود کار مینرسد
1 دردم فزود و دست به درمان نمیرسد صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
2 در ظلمت نیاز بجهد سکندری خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
3 برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن آنجا به پای عقل به جز جان نمیرسد
4 جان دادهام مگر که به جانان خود رسم جانم برون شدست و به جانان نمیرسد
1 هرچه با من کنی روا باشد برگ آزار تو کرا باشد
2 چون تو در عیش و خرمی باشی گر نباشد رهی روا باشد
3 چند گویی که از بلا بگریز که ره عشق پر بلا باشد
4 از بلای تو چون توان بگریخت چون دلم بر تو مبتلا باشد
1 نه چو شیرین لبت شکر باشد نه چو روشن رخت قمر باشد
2 با سخنهای تلخ چون زهرت عیش من خوشتر از شکر باشد
3 تو به زر مایلی و نیست عجب میل خوبان همه به زر باشد
4 کار عاشق به سیم گردد راست عشق بیسیم دردسر باشد