حسنت اندر جهان نمیگنجد از انوری ابیوردی غزل 60
1. حسنت اندر جهان نمیگنجد
نامت اندر دهان نمیگنجد
1. حسنت اندر جهان نمیگنجد
نامت اندر دهان نمیگنجد
1. یار گرد وفا نمیگردد
حاجتی زو روا نمیگردد
1. عشق تو بر هرکه عافیت بهسر آرد
هر دو جهانش به زیر پای درآرد
1. یار دل در میان نمیآرد
وز دل من نشان نمیآرد
1. عشق هر محنتی به روی آرد
مکن ای دل گرت نمیخارد
1. زلف تو تکیه بر قمر دارد
لب تو لذت شکر دارد
1. تا ماهرویم از من رخ در حجیب دارد
نه دیده خواب یابد نه دل شکیب دارد
1. مرا تا کی فلک رنجور دارد
ز روی دلبرم مهجور دارد
1. با قد تو قد سرو خم دارد
چون قد تو باغ، سرو کم دارد
1. جان نقش رخ تو بر نگین دارد
دل داغ غم تو بر سرین دارد
1. یار با هرکسی سری دارد
سر به پیوند من فرو نارد
1. دلبر هنوز ما را از خود نمیشمارد
با او چه کرد شاید با او که گفت یارد