بیمهر جمال تو دلی نیست از انوری ابیوردی غزل 49
1. بیمهر جمال تو دلی نیست
بیمهر هوای تو گلی نیست
1. بیمهر جمال تو دلی نیست
بیمهر هوای تو گلی نیست
1. یار با من چون سر یاری نداشت
ذرهای در دل وفاداری نداشت
1. باز کی گیرم اندر آغوشت
کی بیارم به دست چون دوشت
1. رایت حسن تو از مه برگذشت
با من این جور تو از حد درگذشت
1. یار ما را به هیچ برنگرفت
وانچه گفتیم هیچ درنگرفت
1. سخت خوشی چشم بدت دورباد
سال و مه و روز و شبت سور باد
1. از بس که کشیدم از تو بیداد
از دست تو آمدم به فریاد
1. مرا با دلبری کاری بیفتاد
دلم را روز بازاری بیفتاد
1. هرکس که ز حال من خبر یابد
بدعهدی تو به جمله دریابد
1. جان ز رازت خبر نمییابد
عقل خوی تو درنمییابد
1. در دور تو کم کسی امان یابد
در عشق تو کم دلی زبان یابد