1 پایم از عشق تو در سنگ آمدست عقل را با تو قبا تنگ آمدست
2 نام من هرگز نیاری بر زبان آری از نامم ترا ننگ آمدست
3 هرچه دانی از جفا با من بکن کت زبونی نیک در چنگ آمدست
4 هرکسی آمد به استقبال من اندهانت چند فرسنگ آمدست
1 کارم ز غمت به جان رسیدست فریاد بر آسمان رسیدست
2 نتوان گلهٔ تو کرد اگرچه از دل به سر زبان رسیدست
3 در عشق تو بر امید سودی صد بار مرا زیان رسیدست
4 هرجا که رسم برابر من اندوه تو در میان رسیدست
1 حسن را از وفا چه آزارست که همه ساله با جفا یارست
2 خود وفا را وجود نیست پدید وین که در عادتست گفتارست
3 از برون جهان وفا هم نیست کاثرش ز اندرون پدیدارست
4 چه وفا این چه ژاژ میگویم که ازو حسن را چه آزارست
1 معشوقه به رنگ روزگارست با گردش روزگار یارست
2 برگشت چو روزگار و آن نیز نوعی ز جفای روزگارست
3 بس بوالعجب و بهانهجویست بس کینهکش و ستیزهکارست
4 این محتشمیست با بزرگی گر محتشم و بزرگوارست
1 ز عشق تو نهانم آشکارست ز وصل تو نصیبم انتظارست
2 ز باغ وصل تو گل کی توان چید که آنجا گفتگوی از بهر خارست
3 ولی در پای تو گشتم بدان بوی که عهدت همچو عشقم پایدارست
4 دلم رفت و ز تو کاری نیامد مرا با این فضولی خود چه کارست
1 ای یار مرا غم تو یارست عشق تو ز عالم اختیارست
2 با عشق تو غم همی گسارم عشق تو غمست و غمگسارست
3 جان و جگرم بسوخت هجران خود عادت دل نه زین شمارست
4 جان سوختن و جگر خلیدن هجران ترا کمینه کارست
1 یارب چه بلا که عشق یارست زو عقل به درد و جان فکارست
2 دل برد و جمال کرد پنهان فریاد که ظلم آشکارست
3 گر جان منست ازو به جانم من هیچ ندانم این چکارست
4 ناید بر من خیال او هیچ وین هم ز خلاف روزگارست
1 هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست
2 ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست
3 هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست
4 هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست
1 امید وصل تو کاری درازست امید الحق نشیبی بیفرازست
2 طمع را بر تو دندان گرچه کندست تمنا را زبان باری درازست
3 ره بیرون شد از عشقت ندانم در هر دو جهان گویی فرازست
4 به غارت برد غمزهت یک جهان جان لبت را گو که آخر ترکتازست
1 مهرت به دل و به جان دریغست عشق تو به این و آن دریغست
2 وصل تو بدان جهان توان یافت کان ملک بدین جهان دریغست
3 کس را کمر وفا مفرمای کان طرف بهر میان دریغست
4 با کس به مگوی نام تو چیست کان نام به هر زبان دریغست