1 خه از کجات پرسم چونست روزگارت ما را دو دیده باری خون شد در انتظارت
2 در آرزوی رویت دور از سعادت تو پیچان و سوگوارم چون زلف تابدارت
3 ما را نگویی ای جان کاخر به چه عنایت بیگانگی گرفتی از یار دوستدارت
4 ای جان و روشنایی به زین همی بباید تو برکناری از ما، ما در میان کارت
1 روی برگشتنم از روی تو نیست که جهانم به یکی موی تو نیست
2 زان ز روی تو نگردانم روی که به جز روی تو چون روی تو نیست
3 هیچ شب نیست که اندر طلبت بسترم خاک سر کوی تو نیست
4 هیچ دم نیست که بر جان و دلم داغی از طعنهٔ بدگوی تو نیست
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت
3 تا بدیدم به زیر حلقهٔ زلف حلقهٔ گوش بر بناگوشت
4 گشت یکبارگی دل ریشم حلقهٔ گوش حلقه در گوشت
1 رایت حسن تو از مه برگذشت با من این جور تو از حد درگذشت
2 آتش هجر توام خوش خوش بسوخت آب اندوه توام از سر گذشت
3 نگذرد بر هیچ کس از عاشقان آنچ دوش از عشق بر چاکر گذشت
4 گریهٔ من شور در عالم فکند نالهٔ من از فلک برتر گذشت
1 بیمهر جمال تو دلی نیست بیمهر هوای تو گلی نیست
2 بگذشت زمانه وز تو کس را جز عمر گذشته حاصلی نیست
3 تا از چه گلی که از تو خالی در عالم آب و گل دلی نیست
4 در دائرهٔ جهان محدث چون حادثهٔ تو مشکلی نیست
1 ای به دیدهٔ دریغ خاک درت همه سوگند من به جان و سرت
2 گوش را منتست بر همه تن از پی آن حدیث چون شکرت
3 اشک چون سیم و رخ چو زر کردم از برای نثار رهگذرت
4 مایهٔ کیمیاست خاک درت کی درآید به چشم سیم و زرت
1 خهخه به نام ایزد آن روی کیست یارب آن سحر چشم و آن رخ آن زلف و خال و آن لب
2 در وصف حسن آن لب ناهید چنگ مطرب بر چرخ حسن آن رخ خورشید برج کوکب
3 مسرور عیش او را این عیش عادتی غم بیمار هجر او را این مرگ صورتی تب
4 نقشی نگاشت خطش از مشک سوده بر گل دامن فکند زلفش بر روز روشن از شب
1 سخت خوشی چشم بدت دورباد سال و مه و روز و شبت سور باد
2 بندهٔ زلفین تو شد غالیه خاک کف پای تو کافور باد
3 خادم و فراش تو رضوان سزد چاکر و دربان درت حور باد
4 عاشق محنتزده چون هست شاد حاسد خرم شده مهجور باد
1 مهرت به دل و به جان دریغست عشق تو به این و آن دریغست
2 وصل تو بدان جهان توان یافت کان ملک بدین جهان دریغست
3 کس را کمر وفا مفرمای کان طرف بهر میان دریغست
4 با کس به مگوی نام تو چیست کان نام به هر زبان دریغست
1 عشق تو از ملک جهان خوشترست رنج تو از راحت جان خوشترست
2 خوشترم آن نیست که دل بردهای دل در جان میزند آن خوشترست
3 من به کرانی شدم از دست هجر پای ملامت به میان خوشترست
4 دل به بدی تن زده تا به شود خوردن زهری به گمان خوشترست