دیدی که پای از خط فرمان از انوری ابیوردی غزل 275
1. دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی
دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی
...
1. دیدی که پای از خط فرمان برون نهادی
دیدی که دست جور و جفا باز برگشادی
...
1. ای دوست به کام دشمنم کردی
بردی دل و زان پسم جگر خوردی
...
1. گر ترا روزی ز ما یاد آمدی
دل کجا از غم به فریاد آمدی
...
1. بس دلافروز و دلارام آمدی
خه به نام ایزد به هنگام آمدی
...
1. گر ترا طبع داوری بودی
در تو وصف پیمبری بودی
...
1. یاد میدار کانچه بنمودی
در وفا برخلاف آن بودی
...
1. بیدلم ای یار همچنان که تو دیدی
دیده گهربار همچنان که تو دیدی
...
1. دلم بردی نگارا وارمیدی
جزاکالله خیرا رنج دیدی
...
1. بدخویتری مگر خبر داری
کامروز طراوتی دگر داری
...
1. روی چون ماه آسمان داری
قد چون سرو بوستان داری
...
1. ما را تو به هر صفت که داری
دل گم نکند ز دوستداری
...
1. تو گر دوست داری مرا ور نداری
منم همچنان بر سر دوستداری
...