گرفتم کز غم من غم نداری از انوری ابیوردی غزل 287
1. گرفتم کز غم من غم نداری
عفاکالله دروغی هم نداری
...
1. گرفتم کز غم من غم نداری
عفاکالله دروغی هم نداری
...
1. یک دم به مراعات دلم گرم نداری
یک ذره مرا حرمت و آزرم نداری
...
1. ندارم جز غم تو غمگساری
نه جز تیمار تو تیمارداری
...
1. ای کار غم تو غمگساری
اندوه غم تو شادخواری
...
1. با من اندر گرفتهای کاری
کان به عمری کند ستمکاری
...
1. نگفتی کزین پس کنم سازگاری
به نام ایزد الحق نکو قول یاری
...
1. ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
...
1. الحق نه دروغ محتشم یاری
نازت بکشم که جان آن داری
...
1. گرفتم سر به پیمان درنیاری
سر جور و جفا باری چه داری
...
1. جانا اگر به جانت بیابم گران نباشی
جانم مباد اگر به عزیزی چو جان نباشی
...
1. مرا وقتی خوشست امروز و حالی
قدحها پر کنید و حجره خالی
...
1. گر جان و دل به دست غم تو ندادمی
پای نشاط بر سر گردون نهادمی
...