مسکین دلم به داغ جفا از انوری ابیوردی غزل 263
1. مسکین دلم به داغ جفا ریش کردهای
جور از همه جهان تو به من بیش کردهای
...
1. مسکین دلم به داغ جفا ریش کردهای
جور از همه جهان تو به من بیش کردهای
...
1. بر مه از عنبر عذار آوردهای
بر پرند از مشک مار آوردهای
...
1. تا که دستم زیر سنگ آوردهای
راستی را روز من شب کردهای
...
1. دامن اندر پای صبر آوردهای
پس به بیداد آستین برکردهای
...
1. زردرویم ز چرخ دندانخای
تیرهرایم ز عمر محنتزای
...
1. جانا به کمال صورتیای
در حسن و جمال آیتیای
...
1. گر مرا روزگار یارستی
کار با یار چون نگارستی
...
1. همچون سر زلف خود شکستی
آن عهد که با رهی ببستی
...
1. یا بدان رخ نظری بایستی
یا از آن لب شکری بایستی
...
1. ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
...
1. چه نازست آنکه اندر سرگرفتی
به یکباره دل از ما برگرفتی
...
1. ای دل تو مرا به باد دادی
از بس که نمودی اوستادی
...