بیتو جانا زندگانی از انوری ابیوردی غزل 227
1. بیتو جانا زندگانی میکنم
وز تو این معنی نهانی میکنم
...
1. بیتو جانا زندگانی میکنم
وز تو این معنی نهانی میکنم
...
1. هر غم که ز عشق یار میبینم
از گردش روزگار میبینم
...
1. دل را به غمت نیاز میبینم
کارت همه کبر و ناز میبینم
...
1. سر آن دارم کامروز بر یار شوم
بر آن دلبر دردیکش عیار شوم
...
1. روز دو از عشق پشیمان شوم
توبه کنم باز و به سامان شوم
...
1. چه گویی با تو درگیرد که از بندی برون آیم
غمی با تو فرو گویم دمی با تو برآسایم
...
1. تا رخت دل اندر سر زلف تو نهادیم
بر رخ ز غم عشق تو خونابه گشادیم
...
1. آخر به مراد دل رسیدیم
خود را و ترا به هم بدیدیم
...
1. ای روی خوب تو سبب زندگانیم
یک روزه وصل تو طرب جاودانیم
...
1. دل بدادیم و جان نمیخواهیم
خلوتی جز نهان نمیخواهیم
...
1. درمان دل خود از که جویم
افسانهٔ خویش با که گویم
...
1. ای بندهٔ روی تو خداوندان
دیوانهٔ زلف تو خردمندان
...