1 به شب از داغ هجر تو نمیدانم غنود ایجان که درد و داغ هجران تو خواب از من ربود ای جان
2 زبهر دیدن رویت چو باشم بر سرکویت خروش پاسبان تو به جان باید شنود ای جان
3 به باغ صحبت وصلت بکشتم تخم امیدت کنون آمد به بر تخمم کسی دیگر درود ای جان
4 مرا شادی رخسار تو باشد هرکجا باشم چو رخسارت نبینم من ندانم شاد بود ای جان
1 آه ازین کودکان مشکین موی آه ازین دلبران زیباروی
2 رخ ایشان چو لاله بر سر کوه قد ایشان چو سرو بر لب جوی
3 عالم از رنگ و بویشان چو نگار چون گل و چون سمن به روی و به بوی
4 گاه تن را جدا کنند از جان گاه زن را جدا کنند از شوی
1 بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او باز نشکیبم همی یکساعت از دیدار او
2 گر مرا بینی عجب مانی فرو درکار من تا دگر باره چرا عاجز شدم درکار او
3 هر شبی گویم که مهمان آرمش ابرخوانا خویش تا مگرگیرم زمانی بهره ازگفتار او
4 بازگویم کز دو چشم من جهان پرگل شود چون زمین پرگل شود مشکل شود رفتار او
1 نگارا تو دلبند و زیبا نگاری پسندیده ترکی و شایسته یاری
2 نبودست حور و پری آشکارا تو این هردویی پس چرا آشکاری
3 ز عشق تو بحر محیط است چشمم تو در بحر چون لؤلؤ شاهواری
4 به شب دیده بر ماه و پروین گمارم چو تو لشکر هجر بر من گماری
1 اگر یگانه شوی با تو دل یگانهکنم زعشق و مهر دگر دلبرانکرانه کنم
2 وگر جفا کنی و بگذری ز راه وفا دو دیده تیر جفای تو را نشانه کنم
3 رمیده کرد زمن گردش زمانه تو را بدین سبب گله ازگردش زمانه کنم
4 سیاه خال تو دانه است و تیره زلف تو دام به دام بسته شوم گر طمع به دانه کنم
1 ختنیوار رخ خوب بیاراستهای چگلیوار سر زلف بپیراستهای
2 این همه صنعت و آرایش و پیرایش چیست گرنه آشوب و بلای دل من خواستهای
3 باغبانی ز که آموختهای جان پدر که سمن برگ به شمشاد بیاراستهای
4 گر بود خواسته و عمر گرانمایه و خوش خوشتر از عمر گرانمایه و از خواستهای
1 ماهرویا ز غم عشق نگه دار مرا مگذر از بیعت دیرینه و مگذار مرا
2 به محالی و خطائی که تو را هست خیال خط مکش بر من و بیهوده میازار مرا
3 چند گویی که به یکبار زبونگیر شدی من زبونم تو زبانگیر مپندار مرا
4 از همه خلق من امروز خریدار توام گرچه هستند همه خلق خریدار مرا
1 سرو روان چو کوه به کردار ماه کرد خط آمد وکنارهٔ ماهش سیاه کرد
2 آن خط مشک بوی که بر عارضش دمید بر گل سپاه مورچه گویی که راه کرد
3 چیره شدیم ما به گنه بر به عشق از آنک صد ره به عجز توبهٔ ما را تباهکرد
4 وز توبه برکنار فتادیم از آنکه او رخسارگان چو توبهٔ ما را سیاه کرد
1 موی چون غالیه و روی چو دیباست تو را عقده از غالیه بر دیبا زیباست تو را
2 مرده از دو لب شیرینت همی زنده شود در دو لب گویی افسون مسیحاست تو را
3 عاشق و شیفته سرو صنوبر شدهام زانکه چون سرو صنوبر قد و بالاست تو را
4 قبله زی خلخ و یغماست مرا تا بزیم زانکه اصل و نسب از خلخ و یغماست تو را
1 دام که بر لاله و عنبر نهند از پی صید دل غمخور نهند
2 نام دل اندر خط آن خوش پسر خوش پسرم نام عجبتر نهند
3 سخت خوشی چشم بدان دور باد از در آنیکه تورا برنهند