1 دام که بر لاله و عنبر نهند از پی صید دل غمخور نهند
2 نام دل اندر خط آن خوش پسر خوش پسرم نام عجبتر نهند
3 سخت خوشی چشم بدان دور باد از در آنیکه تورا برنهند
1 جز تو مرا یار و غمگسار نشاید بی تو مرا جاودان بهشت نباید
2 صبر من از دل همی بکاهد هر روز عشق توام هر زمان همی بفزاید
3 مونس من در شب سیاه ستاره هجر تو روزم همی ستاره نماید
4 غارت دلها رخ تو پیشه گرفته است جز دل آزادگان همی نرباید
1 سر بر خط عشق تو نهادیم دگربار در دام بلای تو فتادیم دگربار
2 تا در شکن زلف تو بستیم دل خویش خون جگر از دیده گشادیم دگربار
3 از بهر تو ما توبه و سوگند شکستیم برکف قدحِ باده نهادیم دگربار
4 سرمایه و پیرایهٔ ما صبر و خرد بود صبر و خرد از دست بدادیم دگربار
1 آن شب که مرا بودی وصل تو به کف بر با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر
2 ابروش کمان بود و هدف ساختم از دل تا غمزهٔ او تیر همی زد به هدف بر
3 پر دُر صدفی داشت عقیقین و همان شب غواص صدف یافته بودم به صدف بر
4 گفتی خط مشکینش بر عارض سیمین طغرای جمال است به منشور شرف بر
1 دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر کز برون گل بود و مشک و از درون می بود و شیر
2 رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر
3 دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در زلف و ابرو چونکمان و غمزه و بالا چو تیر
4 دلبری بس دلستان و شاهدی بس دلربا نازکی بس دلفریب و چابکیبس دلپذیر
1 آن زلف نگر بر آن بر و دوش وان خط سیه بر آن بناگوش
2 هر دو شده پیش ماه و خورشید مانندهٔ حاجبان سیهپوش
3 بیگرمی و بیفروغ آتش چون عنبر و مشکدوش بر دوش
4 آن داده به عاشقان غم و درد وین برده زعاقلان دل و هوش
1 ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش
2 آنجا که بود انجمن لشکر خوبان نام تو بود اول ناز تو بیش
3 چون من شود آخر به غم عشق گرفتار آنکس که ز اول نبود عاقبت اندیش
1 ای داده روی خوب تو خورشید را نظام ایگشته عالمی به سر زلف تو غلام
2 بر ماه لاله داری و بر لاله سلسله هرگز که دید سلسله بر مه ز عود خام
3 در زیر سایهٔ سر زلفین عارضت کالْبَدْر فیالرّیٰاحین والشّمس فیالغَمام
4 ای روی تو چو لاله و قد تو همچو سرو وی خال تو چو دانه و زلف تو همچو دام
1 خبرت هست که در آرزوی روی توام وز غم و فرقت تو تافته چون موی توام
2 خسته هجر تو و سوخته عشق توام عاشق موی تو و شیفتهٔ روی توام
3 بوی تو باد سحرگه به من آرد صنما بندهٔ باد سحرگه ز پی بوی توام
4 به سر تو که برم عهد وفای تو به سر تا بدانی که هواخواه و هواجوی توام
1 بسکه من دل را بهدام عشق خوبان بستهام از نشاط روی ایشان توبهها بشکستهام
2 جستهام او را که او را دیده تیر انداخته است تا دل و جان را به تیر غمزهٔ او خستهام
3 هرکجا سوزندهای را دیدهام چون خویشتن دوستی را دامن اندر دامن او بستهام
4 دوستانم بر سرکارند در بازار عشق من چو معزولان چرا درگوشهٔ بنشستهام