1 آن شب که مرا بودی وصل تو به کف بر با دوست نشستم به سرکوی لَطَف بر
2 ابروش کمان بود و هدف ساختم از دل تا غمزهٔ او تیر همی زد به هدف بر
3 پر دُر صدفی داشت عقیقین و همان شب غواص صدف یافته بودم به صدف بر
4 گفتی خط مشکینش بر عارض سیمین طغرای جمال است به منشور شرف بر
1 صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم بهسر کوی تو با درد و نیاز آمدهایم
2 گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم مست و آشفته به نزدیک تو بازآمدهایم
3 آمدستیم خریدار می و رود و سرود نه فروشندهٔ تسبیح و نماز آمدهایم
4 یک زمانگرمکن از مستی ما مجلس خویش که ز مستی بر توگرم فراز آمدهایم
1 ای کژدم زلف تو زده بر دل من نیش وز ضربت آن نیش دل نازک من ریش
2 آنجا که بود انجمن لشکر خوبان نام تو بود اول ناز تو بیش
3 چون من شود آخر به غم عشق گرفتار آنکس که ز اول نبود عاقبت اندیش
1 بر من این رنج و غم آخر به سر آید روزی لب من بر لب آن خوش پسر آید روزی
2 گر چه دورم زبر یار بدان خرسندم که مرا زو به سلامت خبر آید روزی
3 ضربت هجر همی خسته کند جان مرا آه اگر ضربت او کارگر آید روزی
4 هر شبی قافلهٔ وصل ز من دورترست آخر این قافله نزدیکتر آید روزی
1 بیار آنچه دل ما به یکدگر کشدا به سرکش آنچه بلا و الم به سرکشدا
2 غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه مرا ز مشرق خم آفتاب برکشدا
3 چو تیغ باده بر آهیجم از میان قدح زمانه باید تا پیش من سپر کشدا
4 چه زر و سیم و چه خاشاک پیش من آن روز که از میانه ی سیماب آب زر کشدا
1 مرا گذر بهسوی کوی یار باید کرد زدیده بر سرکویش نثار باید کرد
2 چو در فتاد بهدام آن نگار سیم اندام سه بوسه از دو لب او شکار باید کرد
3 چو وصل بر سر کوی استوار خواهد شد در سرای به قفل استوار باید کرد
4 همه حدیث سماع و شراب بایدگفت همه حکایت بوس وکنار بایدکرد
1 مرا نگارا با روی تو چه جای غم است که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است
2 بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است
3 تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم دلی که جای تو باشد درو چه جای غم است
4 مرا دلیلی است کز عشق در جهان مثل است تو را رخی است که از حسن در جهان علم است
1 عشق یارم هر زمانی منزل اندر دل کند تا به زیر حلقهٔ زلفش دلم منزلکند
2 دلکه از من بگسلد منزلکند در زلف او عشق او کز در درآید منزل اندر دل کند
3 هرکجا او بگذرد رویش جهان پرگلکند هرکجا من بگذرم چشمم زمین پرگل کند
4 گاه ازو بیم فراق است وگهی امید وصل بیم و امیدش همه کار مرا مشکل کند
1 جانا کجا شدی که ز بهر تو غم خوریم هر ساعت از غمان تو آشفته دلتریم
2 لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری ما در غم فراق تو مجنون دیگریم
3 ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست یک دست بر دلیم و دگردست بر سریم
1 تا دلم بستدی ای ماه و ندادی دادم کشتهٔ عشق شدم راز نهان بگشادم
2 سرد بردی دلم از عاشقی و جستن عشق لاجرم زود شدم عاشق و گرم افتادم
3 پدر و مادر من بنده نبودند تو را من تو را بنده شدم گرچه به اصل آزادم
4 هر شبی بر سر کوی تو برآرم فریاد نکنی رحمت و یکشب نرسی فریادم