گررشک برد فرشته برپاکی از اثیر اخسیکتی رباعی 1
1. گررشک برد فرشته برپاکی ما
گردیو کند، ننگ ز بی باکی ما
1. گررشک برد فرشته برپاکی ما
گردیو کند، ننگ ز بی باکی ما
1. سالی است که پای در گلی نیست مرا
در سر هوس رخ گسلی نیست مرا
1. محکوم قضا، که بنده خوانند اورا
بر بالش حکم، کی نشانند اورا
1. زان شب که نهاد روی بر بالش ما
هر شب بفلک همی رسد نالش ما
1. تا دورم از آن دو زلف مشکین بتاب
از آتش دل، ز دیده میریزم آب
1. ای داروی جان خستگانت، درلب
گردون زتو سرگشته و خورشید، به تب
1. بر ما رقم خطا پرستی همه هست
ناکامی عشق و تنگدستی همه هست
1. تن دردادم به درد عاشق فکنت
دل بنهادم، بفرقت دل شکنت
1. بر عرض تو، گر عارضه ئی چیرشدست
صحت برسد کنون، که بس دیرشدست
1. تا عاقلهٔ ما دل دیوانهٔ ماست
یک درد نشان ده، که نه همخانهٔ ماست
1. گردون بلندقدر، همتای تو نیست
دریای گزاف بخش همپای تو نیست
1. پیراهن دل، محنت و اندوه بس است
غم های بسی گرانتر، از کوه بس است