1 تا ابد امید آزادیش نیست هر که او در دام شهوت مبتلاست
2 بگذر از شهوت که پیران گفته اند هر که در شهوت فرو شد برنخاست
1 گفت کسی خوش بود عمر دو کاندر یکی تجربه جمع آوری در دگر آری بکار
2 گر بدو صد عمر نوح تجربه حاصل شود بیشتر از آن بود تجربه روزگار
1 شاه رسل که خاتم مهر رسالت است جاییکه او بود ره نوح و خلیل نیست
2 در وصف شاه هر چه بگوییم و گفته اند بیش است از آن و حاجب شرع و دلیل نیست
3 کی جبرییل محرم معراج او شود کانجا مجال دم زدن جبرییل نیست
1 آگه ز درد خسته عشق بتان کسیست کو خود ز درد عشق بود خسته و ضعیف
2 بیمار عشق را ز فغان جان بلب رسید بی درد را خیال که نی میزند حریف
1 مرغان عرش بر سر طوبی نشسته اند چون مرغ دل اسیر هوی و هوس نی اند
2 ما همچو مرغ خانه ببند کسان اسیر آزاده آن کسان که گرفتار کس نی اند
1 خار خاری که بجان ریشه زد از عشق گلی کی بقطع نظری از هوش وی برهی
2 صدره از وی ببری سر زند از دل دگرت تارگ و ریشه اش از جان نکنی کی برهی
1 یار از آیینه نقش خود را دید زان در آیینه بیش می نگرد
2 من در او بینم او در آیینه هر کسی نقش خویش می نگرد
1 دو حرفی بخدمت فرستادمت سلام و پیامی بصد دردسر
2 سلام آنکه باشی سلامت مدام پیام آنکه ما را ز خاطر مبر
1 با وجود پادشاهان سخن کز لطف نظم بر حدیث هر یکی واجب بود صد آفرین
2 عقل و فهم شاعران در عجز و حیرت آورند سعدی معجز نما و حافظ سحرآفرین
1 بحث آب حیات است چو با خضر مقالست کز مشرب ساقی نشود آب سخن کم
2 در عربده خر صفتان خامشی اولی با عرعر خر عیسی مریم نزد دم