به شکر حق که کند شکر حق ستایی از اهلی شیرازی قصیده 1
1. به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
1. به شکر حق که کند شکر حق ستایی را
کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
1. تا آتش خور تافته برج سرطان را
همچون شرر آتش زده ذرات جهان را
1. زهی به تیغ شجاعت گرفته عالم را
حدیث جنک تو جان تازه کرد ستم را
1. رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را
نسیمش برگرفت از خاک ره تخت سلیمان را
1. ای جان همه جانها روح القدسی گویا
پنهان ز نظر اما در دیده جان پیدا
1. ماه محرم است و شد دجله روان ز چشم ما
بهر حسین تشنه لب شاه شهید کربلا
1. این نقد دل نثار شهیدان کربلا
چون خاک رهگذار شهیدان کربلا
1. مارا چراغ دیده خیال محمدست
خرم دلی که مست وصال محمدست
1. شاه نجف که هر دو جهان در پناه اوست
هرجا سری که هست همه خاک راه اوست
1. آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است
شحنه دشت نجف شاه ولایت حیدرست
1. آمد عشور و خاطرم افکار کرده است
درد حسین در دل ما کار کرده است
1. آمد عشور و در همه ماتم گرفته است
آه این چه ماتم است که عالم گرفته است