1 مارا چراغ دیده خیال محمدست خرم دلی که مست وصال محمدست
2 هرگز نبسته سایه او نقش بر زمین کی نقش بندد آنکه مثال محمدست
3 مرغی که نامه احدیت بما رساند مرغ ضمیر وحی مقال محمدست
4 معراج قدر بین که در اوج هوای عرش پرواز جبرییل به بال محمدست
1 آه ازین گردون دون کزوی کسی دلشاد نیست داد کز بیدار او هرگز دلی آزاد نیست
2 سر و نازی گر بر آردهم خود از بیخش کند هیچ کار چرخ بی بنیاد بر بنیاد نیست
3 بسکه از مرگ جوانان خانه ویران میکند در کهن دیر جهان یک خانه آباد نیست
4 گر چه ازدیاد کسی هرگز نشد بیداد او اینچنین ظلمیکه کرد انبار کسرا کسرا یاد نیست
1 شاه نجف که گوهر بحر عنایتست چون بحر بیکران کرمش بی نهایتست
2 با هر نبی که بود بمعنی رفیق بود سر نهان که میشنوی این حکایتست
3 بر دوش آفتاب رسالت نهاده پای بنگر که پایه شرفش تا چه غایتست
4 او را رسد که پایه قدرش کند بلند کش آفتاب سایه نشین زیر رایتست
1 باز جا بر تخت عزت خسرو دانا گرفت فتنه گو بنشین که حق بر مرکز خود جاگرفت
2 پایه تخت شهی زین سلطنت معراج یافت بلکه کار سلطنت هم اینزمان بالا گرفت
3 گر کلید ملک دزدیدند مشتی شبروان تیغ زد خورشید دولت روز روشن را گرفت
4 حلیه روباهان کنند ای من سگ شیری که او دشمن خود را بمری در صف هیجا گرفت
1 این چه فرخنده خیمه این چه سر است آسمانی است کز زمین برخاست
2 خانه راحتست و مامن عیش کعبه خلق یا بهشت خداست
3 میخش از شاخ طوبی است و سزد که طنابش ز گیسوی حور است
4 همه طرحش خیال خاص بود به از این در خیال نایدر راست
1 آن شهنشاهی که بحر لافتی را گوهر است شحنه دشت نجف شاه ولایت حیدرست
2 جویبار ذوالفقار از آب رحمت پرورید گلشن هر دو سر ازان صاحب هر دو سرست
3 ذات پاک مرتضی را با کسی نسبت مکن زانکه این آب حیات از چشمه سار دیگرست
4 معنی قول «علی بابها» آسان مدان کاین سخن را صد جهان معنی بهر بابی درست
1 تبارک الله از خیمه این چه بستانست که در نظاره او چشم عقل حیران است
2 بگلستان چه زنی خیمه طرب ساقی بیار باده که این خیمه خود گلستان است
3 نه خیمه است که باغ گل از صفاست ولی گل همیشه بهارست و باغ رضوان است
4 صبا ز گلشن او برگ گل به جنباند از این سبب ز صبا برگ گل پریشان است
1 آدمی مجموعه علم و حقیقت پروری است صورت زیبای او دیباچه صورتگری است
2 حشمت خیل ملک با قدر آدم هیچ نیست شوکت شاهنشهی بیش از علو لشکری است
3 با وجود بحر کشتی تخته اش بر سر زند با کمال عرش اعظم خاکیان را مهتری است
4 قبله ملک و ملک آدم بحسن سیرت است آفتاب آیینه دلها ز نیکو اختری است
1 آنکه خاک آستانش کعبه صدق و صفاست سید سادات عالم احمد موسی الرضاست
2 ز آستانش گرنیی واقف ندانی عرش چیست هر که این در میشناسد آگه از عرش خداست
3 از جهان نوری که میخیزد ز بامش ظاهر است کاین چراغ روشنی از خاندان مصطفی است
4 نور این شهزاده چشم کور روشن میکند زانکه نور دیده شاه شهید کربلاست
1 به شکر حق که کند شکر حق ستایی را کسی چه شکر کند نعمت خدایی را
2 چه کبریاست ندانم ز ملک تا ملکوت چه فسحت است و فضا ملک کبریایی را
3 کمال حکمت او میکند بنات نبات در امهات زمین نطفه سمایی را
4 برای روشنی خانه دل از دیده نهد براه نظر چشم روشنایی را