1 نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم اندرین مقطوعه کامد بهتر از زر سبیک
2 اولین ابهام و پس سبابه وسطی بعد از آن خنصر و بنصر به تازی گفتمت دریاب نیک
3 در زبان پارسی شد نامشان بی گفتگو شست و دشنامی میانه همچو بنیام و کلیک
4 باز در لفظ فرانسه پوس، و اندکس، آمده بعد از آن مدیوس، و انولر، اری کولر، ولیک
1 بیشرمی «سلجن » است و عفت «هیوند» حقد است «سرول » و غدر باشد «نیوند»
2 «نیمول » عبوس و «نیوتور» آمد کبر طیس است تپنک و فهم باشد «بیوند»
1 آن بت شوخ چشم مه سیما نظم فرهنگ فرس جست از ما
2 فاعلاتن مفاعلن فعلن شو به بحر خفیف چامه سرا
3 پاک یزدان و ایزد است خدا هده حق زنده حی عیان پیدا
4 دان نبی را پیمبر و خشور خاندان اهل بیت و جامه کسا
1 ای آنکه روی تو بر مه فروغبخش بود غمت به خرمن دلها چو آذرخش بود
2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ز بحر محبث این قطعه نوربخش بود
3 به پارسی بشمر نامهای هفت اقلیم که هر یکی را از اختری درخش بود
4 چو ارزه و شوه آنگاه آذرخش بود چهارمین دان بدرخش و با درخش بود
1 در اوستا نام هفت امشاسپندان خدای شد «اهوره مزده » آنگهه وهمن و اردیبهشت
2 از پس شهریور اسپندارمد خرداد دان پس امرداد است کش بی مرگی آمد سرنوشت
3 «اولین » یعنی که یزدان زنده دانا بود دومین اندیشه اش نیکوست بی پندار زشت
4 سومین نظم مقدس دان چهارم قدرت است پنجمین از مهر خود ما را برد اندر بهشت
1 ای شده جادوی بیهوشی ز هوشت سنگسار ساخت در بحر رمل این قطعه را با چنگ سار
2 چون روانی از فرودین تن ببالاتن رود در عرب نسخ است و در فرهنگ ما فرهنگسار
3 ور فرود آید روان مردم اندر جانور نام تازی مسخ دارد نام فرسی ننگسار
4 ور روان مردم اندر رستنی پیکر رود فسخ دان در تازی و در پارسی شد تنگسار
1 آن ده و دو کوشک کامد خانه سیارگان بره و گاو و دو پیکر باشد و خرچنگ دان
2 شیر و خوشه پس ترازو کژدم است آنگه کمان بعد از آن بزغاله را با دول و ماهی باز خوان
1 ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش
2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش
3 باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش سومین اقلیم و چارم آذرخش و باد رخش
4 دزدمه سیاره سبع و گزینش خاصیت عاق، ز بهر ابلق و سد گیس و میمون عکس رخش
1 ایزد فروغهای سپهری که هفت شد باشد اشاش و هور و مثر ماه و تشتری
2 آنگاه آسمان و انیران که تافته است زین هفت نور چرخ مه و مهر و مشتری
1 «تو سنگ » قناعت و ذکا باشد «نیراس » هزالی و مایه سبکی دان «گیراس »
2 «فرساد» عدالت و سخا شد «رزواس » میدان تو سخن چینی و غیبت «پرتاس »م