6 اثر از فرهنگ پارسی در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهنگ پارسی در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی

فرهنگ پارسی در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی

1 آن بت شوخ چشم مه سیما نظم فرهنگ فرس جست از ما

2 فاعلاتن مفاعلن فعلن شو به بحر خفیف چامه سرا

3 پاک یزدان و ایزد است خدا هده حق زنده حی عیان پیدا

4 دان نبی را پیمبر و خشور خاندان اهل بیت و جامه کسا

1 بت من چه این داستان می سرود ببحر تقارب تقرب نمود

2 فعولن فعولن فعولن فعول چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود

3 گریوه بود پشته و نهر رود زبر از فراز است و زیر از فرود

4 چو بر بت بود بربط م و چنگ صنج کمانچه غژک دان و عود است رود

1 بزن ای دلبر هر هفت کرده نوای دوستی را هفت مرده

2 مفاعلین مفاعلین مفاعیل هزج آغاز کن در هفت پرده

3 سروده و ستروع آهنگ است پرده دلیر و چابک و جنگی نبرده

4 بط صهبا و میر باده نوشان دگر نوباوه بطیخ سرده

1 سپیده چو زد دامن چرخ چاک پر از سیم و زر گشت دامان خاک

2 بت من ز بحر تقارب کشید به گوش خرد گوهری تابناک

3 فعولن فعولن فعلون فعول بخوان ای پریچهره روحی فداک

4 سیامک مجرد اشو هست پاک چمی معنوی دان و زمیاد خاک

1 ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد

2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد

3 اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد انعکاس و انده و طیب و سپهر و مهر گرد

4 میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد

1 دوشینه چو آن شوخ شد از باع به خانه دلجوئی من کرد و نیاورد بهانه

2 وین قطعه که از طبع امیری است فرو خواند در بحر هزج با دف و طنبور و چغانه

3 مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل جان در هیجان آمد ازین وزن و ترانه

4 برجاس هدف باشد و کیش است کنانه آماجگه آنجا که گذراند نشانه

1 زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج نموده لشگر حسنت عقول را تاراج

2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات ز بهر مبحث این قطعه گشته استخراج

3 کنونه حال و منش طبع و کوفشان نساج جشان بود گز درزی ارش بود قلاج

4 وظیفه جامگی و ماهواره شهریه پژول کعب و گزید و گزیت مال خراج

1 ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود

2 مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود

3 دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود مانند آباد این پسر خود عالم برزخ بود

4 پروز نژاد است و نسب بازیره یک حصه ز شب پنک است و اودس یک وجب فرسنگ خود فرسخ بود

1 ای دلبر طرازی با ما چرا به نازی عنبر چرا نسائی بربط چرا نسازی

2 مستعفلن فعولن مستعفلن فعولن بحر مضارع است این گر خوش همی نوازی

3 بازی ریسمان را گویند دار بازی و آنکس که بر فرازش بازی گر است غازی

4 خیزآب و کوهه، موج است دریا کنار، ساحل اشناب و آشنا، دان و اشناء آب بازی

1 ای رخت چون ماه نخشب وی لبت لعل بدخش از نگاهی عمر کاهی وز نگاهی روح بخش

2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات هست در بحر رمل این قطعه با تاب و درخش

3 باشد از الحان موسیقی نوای دیف رخش سومین اقلیم و چارم آذرخش و باد رخش

4 دزدمه سیاره سبع و گزینش خاصیت عاق، ز بهر ابلق و سد گیس و میمون عکس رخش

ادیب الممالک فراهانی

6 اثر از فرهنگ پارسی در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فرهنگ پارسی در دیوان اشعار ادیب الممالک فراهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی