1 بت من چه این داستان می سرود ببحر تقارب تقرب نمود
2 فعولن فعولن فعولن فعول چه خوش باشد این سنجه با چنگ و رود
3 گریوه بود پشته و نهر رود زبر از فراز است و زیر از فرود
4 چو بر بت بود بربط م و چنگ صنج کمانچه غژک دان و عود است رود
1 از یکی تا ده بگو آن، دو، تروا، کاتر، سنگ سیزدهست، ویت نف، دگر دیز است در سر و علن
2 عشر ثانی انز، دوز است و تریز آنگه کاترز گنزوسیزو دیزست و دیزویت و دیزنف دان وون
3 یازده دوازده سیزده چهارده پانزده شانزده هفده هجده نوزده بیست
4 پس ترانت است و کارانت آنگاه سنکانت آمده هم سواسانت و سواسان دیز شد با کاترون
1 دوشینه چو آن شوخ شد از باع به خانه دلجوئی من کرد و نیاورد بهانه
2 وین قطعه که از طبع امیری است فرو خواند در بحر هزج با دف و طنبور و چغانه
3 مفعول و مفاعیل و مفاعیل و مفاعیل جان در هیجان آمد ازین وزن و ترانه
4 برجاس هدف باشد و کیش است کنانه آماجگه آنجا که گذراند نشانه
1 زهی بچین دو زلف از حبش گرفته خراج نموده لشگر حسنت عقول را تاراج
2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات ز بهر مبحث این قطعه گشته استخراج
3 کنونه حال و منش طبع و کوفشان نساج جشان بود گز درزی ارش بود قلاج
4 وظیفه جامگی و ماهواره شهریه پژول کعب و گزید و گزیت مال خراج
1 «گر تاج » بود عزم و یا هست «پچیو» «ور سنگ » بود عجب و وقار است «رزیو»
2 «سیفود» تواضع و شهامت «سیفور» «برکان » جهل است و کودنی هست «غلیو»
1 پنج «فرجود» پدید آمده ازشت زرتشت که به پیغمبریش راست بود پنج گواه
2 آتش «آذربرزین » که همی سوخت بحود «چوبدستی » که بدان کور برفتی در راه
3 «سرو کشمر» که چو بیخش بدل خاک نشاند شد بسی کشن و تنومند پس از یک دو سه ماه
4 «بیست و یک در ز اوستا» که از آنان هر یک هفت «پرگرد» بود روشن و نغز و دلخواه
1 ای که دلها را کشد زنجیر زلفت در کمند کام شکر کرده تلخ از رشک لعل نوشخند
2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات از رمل این قطعه را برخوان به آواز بلند
3 نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم تا بدانی قدرت طبع مرا ای هوشمند
4 اولین ابهام و پس سبابه پس وسطی بود خنصر و بنصر به تازی بشنو از من بیگزند
1 رخ برافروخت همچو آیینه آن پری پیکر سمن سینه
2 پس ز بحر خفیف باز آورد این گهرها درون گنجینه
3 فاعلاتن مفاعلن فعلن در قدح کن شراب دوشینه
4 هفت خط داشت جام جمشیدی هر یکی در صفا چو آئینه
1 ای خطت چون تازه سنبل وی رخت چون تازه ورد سنبل از رشک تو پیچان لاله از رنگ تو زرد
2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات از رمل این قطعه برخوان با نوای شاد ورد
3 اردکان قسمی از اشکال نجوم و خشم ارد انعکاس و انده و طیب و سپهر و مهر گرد
4 میخ کردن سکه باشد گرد نامه نقش آن جرمزه میدان سفرع کردن مسافر ره نورد
1 ای آنکه گفتار ترا هوش و روان پاسخ بود وز آتش عشقت دلم تابنده چون دوزخ بود
2 مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن بلبل به تقطیع رجز گویا بشاخ و شخ بود
3 دوزخ شمر تاریک را و آن شولمن دوزخ بود مانند آباد این پسر خود عالم برزخ بود
4 پروز نژاد است و نسب بازیره یک حصه ز شب پنک است و اودس یک وجب فرسنگ خود فرسخ بود