1 رخ برافروخت همچو آیینه آن پری پیکر سمن سینه
2 پس ز بحر خفیف باز آورد این گهرها درون گنجینه
3 فاعلاتن مفاعلن فعلن در قدح کن شراب دوشینه
4 هفت خط داشت جام جمشیدی هر یکی در صفا چو آئینه
1 ای شده جادوی بیهوشی ز هوشت سنگسار ساخت در بحر رمل این قطعه را با چنگ سار
2 چون روانی از فرودین تن ببالاتن رود در عرب نسخ است و در فرهنگ ما فرهنگسار
3 ور فرود آید روان مردم اندر جانور نام تازی مسخ دارد نام فرسی ننگسار
4 ور روان مردم اندر رستنی پیکر رود فسخ دان در تازی و در پارسی شد تنگسار
1 کسان به دور مه آباد چاربخش شدند که دست را بشناسد یکسر از دستار
2 نخست هیربد و مؤبدان که ایشان را بخوانده بر من و برمان برین و هورستار
3 دوم شهان و جهان داوران که در گیتی به نام چتر من و چتر بند و تورستار
4 سوم کدیور و پیشه ور و کشاورزان که این گروه را گفتند پاس و سورستار
1 شد چار صف آراسته اندر بر جمشید از مردم این بوم که والا گهرانند
2 «کاتوز» بدان طایفه گویند که از دین وز دانش و فرهنگ و هنر با خبرانند
3 نیسار شد آن قوم سلحشور و سپاهی کاندرگه کوشش همه صاحب هنرانند
4 دهقان و کشاورز بود مرد نسودی اهنو خوشیان طایفه پیشه ورانند
1 ای آنکه روی تو بر مه فروغبخش بود غمت به خرمن دلها چو آذرخش بود
2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن ز بحر محبث این قطعه نوربخش بود
3 به پارسی بشمر نامهای هفت اقلیم که هر یکی را از اختری درخش بود
4 چو ارزه و شوه آنگاه آذرخش بود چهارمین دان بدرخش و با درخش بود
1 روز ماه پارسی باشد نخستین اورمزد بهمن و اردیبهشت آنگاه شهریور بود
2 باز اسپندار مذ خرداد امرداد آمده هفتمین دی بادر است و هشتمین آذر بود
3 آنگهی آبان و خورشید است و ماه و تیر و گوش نام روز تیر اندر نامها تشتر بود
4 دی به مهر و مهر پس روز سروش وزشن، دان فرودین بهرام ورام و باد نیک اختر بود
1 روز اول باشد از ماه جلالی جشن ساز روز دوم «رزم نه » دان روز سوم سرفراز
2 کش نشین و نوشخوار و غمزدا و رخ فروز مال بخش و زرفشان و نامجوی ای دلنواز
3 رزم گیر و کینه کش پس تیغ زن هم داد ده دین پژوه و دیوبند و ره گشای و اسب تاز
4 گوی باز و پایدار و مهر کار و دوست بین جان فزای و دلفریب و کامران بشمار باز
1 «پنج دزدیده » که در آخر ماه آبان موبد پارسی اندرین هر سال فزود
2 نامشان را چو ز استاد بپرسیدم گفت آفرین، فرخ، فیروز، دگر راست، درود
1 در اوستا بود آن روز نخسین «اهنود» دوم از پنجه دزدیده همی دان «اشتود»
2 باز «اسپنتمد» آنگاه «وهو خشتو» دان هشتویش است و «اورداد» بر او گاه فزود
1 ای که دلها را کشد زنجیر زلفت در کمند کام شکر کرده تلخ از رشک لعل نوشخند
2 فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلات از رمل این قطعه را برخوان به آواز بلند
3 نام پنج انگشت را در سه زبان آرم به نظم تا بدانی قدرت طبع مرا ای هوشمند
4 اولین ابهام و پس سبابه پس وسطی بود خنصر و بنصر به تازی بشنو از من بیگزند