کسان از ادیب الممالک فراهانی دیوان اشعار 13
1. کسان به دور مه آباد چاربخش شدند
که دست را بشناسد یکسر از دستار
1. کسان به دور مه آباد چاربخش شدند
که دست را بشناسد یکسر از دستار
1. شد چار صف آراسته اندر بر جمشید
از مردم این بوم که والا گهرانند
1. ای آنکه روی تو بر مه فروغبخش بود
غمت به خرمن دلها چو آذرخش بود
1. روز ماه پارسی باشد نخستین اورمزد
بهمن و اردیبهشت آنگاه شهریور بود
1. روز اول باشد از ماه جلالی جشن ساز
روز دوم «رزم نه » دان روز سوم سرفراز
1. «پنج دزدیده » که در آخر ماه آبان
موبد پارسی اندرین هر سال فزود
1. در اوستا بود آن روز نخسین «اهنود»
دوم از پنجه دزدیده همی دان «اشتود»
1. ای که دلها را کشد زنجیر زلفت در کمند
کام شکر کرده تلخ از رشک لعل نوشخند
1. آن ده و دو کوشک کامد خانه سیارگان
بره و گاو و دو پیکر باشد و خرچنگ دان
1. شت جی افرام در دساتیرش
از بروج این چنین کند تعبیر
1. همان کیوان ابا برجیس و بهرام
«سناشیر» است و «برهستی » چو بلرام
1. چار سوی کرانه گیتی
گر بخواهی ز شعر من بشنو