1 آن ده و دو کوشک کامد خانه سیارگان بره و گاو و دو پیکر باشد و خرچنگ دان
2 شیر و خوشه پس ترازو کژدم است آنگه کمان بعد از آن بزغاله را با دول و ماهی باز خوان
1 شت جی افرام در دساتیرش از بروج این چنین کند تعبیر
2 بره و گاو باد و پیکردان گات و کام است و نیز «دام سریر»
3 باز «خرچنگ » و «شیر» و «خوشه » بود همچو «هرچنگ » و «شار» و «ادشه » نویر
4 هم ترازو است بی گمان تولار باز «کازام » کژدم است هژیر
1 همان کیوان ابا برجیس و بهرام «سناشیر» است و «برهستی » چو بلرام
2 «هرامید» است خورشید جهانتاب نپید آمد همان بیدخت پدرام
3 «کلنگ » از تیردان مه «فامشید» است بفرشیم «دساتیر جی افرام »
1 چار سوی کرانه گیتی گر بخواهی ز شعر من بشنو
2 مشرق و مغرب و جنوب و شمال خاور و «باختر» «نسار» و بتو
1 نام انگشتان مردم در زبان پارسی با تو گویم اندرین سرواد اگر داری پسند
2 شست و دشنامی میانه دان و بینام و کلیک وین دو را نام دگر «کوته دراز» است و کلند
1 ای همایونسرشت پاکنژاد وی گرامی ادیب فاضل راد
2 فاعلاتن مفاعلن فعلات جوی بحر خفیف از این سرواد
3 ماه فرسی قرینه قبطی بشنو از من که گفته است استاد
4 «طوبه » «امشیر» و «برمهات » بود فرودین ماه و اردی و خرداد
1 هفت پیرایه شد بروی بتان که از آن باغ حسن سیرآب است
2 وسمه و سرمه و نگار و خچک زرک و غازه و سپیداب است
1 ترا باید که هفت اندام هنگام نماز اندر فروسایی به خاک تیره در کیش مسلمانی
2 وگر از نام هفت اندام پرسی گویمت اینک دو شست پای و دو زانو و دو پنجه دست و پیشانی
1 زان هفت اختر بداندر فرس هفت آتشکده کاندران آذر پرستیدند از خرد و درشت
2 از دم احمد بپژمرد آن همه شمع و چراغ راستی گوئی هزاران شعله را یک باد کشت
3 نام آنها سربسر گرد است در یک بیت من گر نیوشی بی شک از دانش کلید آری به مشت
4 «آذرمهر» «آذر نوش » «آذر بهرام » دان آذر آیین، آذر خرداد، و برزین، زردهشت
1 پنج «فرجود» پدید آمده ازشت زرتشت که به پیغمبریش راست بود پنج گواه
2 آتش «آذربرزین » که همی سوخت بحود «چوبدستی » که بدان کور برفتی در راه
3 «سرو کشمر» که چو بیخش بدل خاک نشاند شد بسی کشن و تنومند پس از یک دو سه ماه
4 «بیست و یک در ز اوستا» که از آنان هر یک هفت «پرگرد» بود روشن و نغز و دلخواه