1 بزن ای دلبر هر هفت کرده نوای دوستی را هفت مرده
2 مفاعلین مفاعلین مفاعیل هزج آغاز کن در هفت پرده
3 سروده و ستروع آهنگ است پرده دلیر و چابک و جنگی نبرده
4 بط صهبا و میر باده نوشان دگر نوباوه بطیخ سرده
1 قبایل عرب عابری است پنج گروه که مانده ز ایشان اسمی تهی زرسمم بود
2 اگر بپرسی اسماء رهطشان گویم جدیس و جرهم و عملیق و عاد و طسم بود
1 ژانویه فوریه و مارس چو اوریل، مای مه دلو و حوت و حمل و ثور و دگر جوزا شد
2 ژون و ژویه وازوت، بترتیب درست سرطان و اسد و سنبله عذرا شد
3 ماه سپتمبر که آید ز پی آن اکتبر شهر میزان و مه عقرب نابینا شد
4 قوس با جدی همان ماه نومبر است و دسمبر این ده و دو مهت از گردش خور پیدا شد
1 ای دلبر طرازی با ما چرا به نازی عنبر چرا نسائی بربط چرا نسازی
2 مستعفلن فعولن مستعفلن فعولن بحر مضارع است این گر خوش همی نوازی
3 بازی ریسمان را گویند دار بازی و آنکس که بر فرازش بازی گر است غازی
4 خیزآب و کوهه، موج است دریا کنار، ساحل اشناب و آشنا، دان و اشناء آب بازی
1 در اوستا بود آن روز نخسین «اهنود» دوم از پنجه دزدیده همی دان «اشتود»
2 باز «اسپنتمد» آنگاه «وهو خشتو» دان هشتویش است و «اورداد» بر او گاه فزود
1 ترا باید که هفت اندام هنگام نماز اندر فروسایی به خاک تیره در کیش مسلمانی
2 وگر از نام هفت اندام پرسی گویمت اینک دو شست پای و دو زانو و دو پنجه دست و پیشانی
1 دین زرتشت که روشن ز فروغش در و دشت پایه اش بر همت و هوخت بود با هورشت
2 چم اینان «منشن » باشد و کوشن،کنشن و این سخن ار همه جا گفته چو در گات و چه یشت
3 پاکی فکرت و قول و عملت جان تو را پاک سازد ز بدی ورنه پلیدی و پلشت
4 آن بدیها که روان تیره و تن زشت کند همه از «دژمت » و «دژهوخت » شد و دژهورشت
1 سبعه منحوسه هفت اختر شومند نحس و ترش روی و زشت در همه احیان
2 کید و غطیط و غریم باشد و سرموس نیز گلاب است و ذوذوابه و لحیان
1 نام انگشتان مردم در زبان پارسی با تو گویم اندرین سرواد اگر داری پسند
2 شست و دشنامی میانه دان و بینام و کلیک وین دو را نام دگر «کوته دراز» است و کلند
1 «هدمان » ایثار و نطق باشد «کردیز» تنبار تقی ز تهمت و حلم «غریز»
2 «فیمان » تکمیل حسن و قول و عمل است انفاق تحیرات بود «انور» نیز