1 نام نه یشتی که زرتشت اشوی پاک زاد در اوستا برنهاد از دانش و فرهنگ و داد
2 اورمزد، آبان و خورشید است و مهر و فرودین پس «ورهرام » است و دین آنگاه «ارد» و زامیاد
1 ایزد فروغهای سپهری که هفت شد باشد اشاش و هور و مثر ماه و تشتری
2 آنگاه آسمان و انیران که تافته است زین هفت نور چرخ مه و مهر و مشتری
1 دین زرتشت که روشن ز فروغش در و دشت پایه اش بر همت و هوخت بود با هورشت
2 چم اینان «منشن » باشد و کوشن،کنشن و این سخن ار همه جا گفته چو در گات و چه یشت
3 پاکی فکرت و قول و عملت جان تو را پاک سازد ز بدی ورنه پلیدی و پلشت
4 آن بدیها که روان تیره و تن زشت کند همه از «دژمت » و «دژهوخت » شد و دژهورشت
1 در اوستا نام هفت امشاسپندان خدای شد «اهوره مزده » آنگهه وهمن و اردیبهشت
2 از پس شهریور اسپندارمد خرداد دان پس امرداد است کش بی مرگی آمد سرنوشت
3 «اولین » یعنی که یزدان زنده دانا بود دومین اندیشه اش نیکوست بی پندار زشت
4 سومین نظم مقدس دان چهارم قدرت است پنجمین از مهر خود ما را برد اندر بهشت
1 بتاقند مکرر پنج قسم است که با لعلت به دشنامی نیرزد
2 «سلیمان » و «فانیذ» است و «ابلوج » چهارم «سنجری » پنجم «تبرزد»
1 قبایل عرب عابری است پنج گروه که مانده ز ایشان اسمی تهی زرسمم بود
2 اگر بپرسی اسماء رهطشان گویم جدیس و جرهم و عملیق و عاد و طسم بود
1 کوره های فارس را نام از کیان و پیشداد اردشیر، استخر و داراب، است و شاپور و قباد
1 بتا توئی که قدت سرو باغ کاشمر است رخت بهار ختن بوستان کاشغر است
2 مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات ز بحر مجتث این چامه تنگی از شکر است
3 چو شرق و غرب زمین خاور است و باختر است نسار «او اختر» است و بتو در «اخشتر» است
4 به پارسی کره خاک «گوی چغمینی » است «میان کش » است خط استوانه در کمر است
1 سبعه منحوسه هفت اختر شومند نحس و ترش روی و زشت در همه احیان
2 کید و غطیط و غریم باشد و سرموس نیز گلاب است و ذوذوابه و لحیان
1 بیشرمی «سلجن » است و عفت «هیوند» حقد است «سرول » و غدر باشد «نیوند»
2 «نیمول » عبوس و «نیوتور» آمد کبر طیس است تپنک و فهم باشد «بیوند»