1 بده تو بار خدایا درین خجسته سفر هزار نصرت و شادی هزار فتح و ظفر
2 به حق چار محمد به حق چار علی بدو حسن به حسین و به موسی و جعفر
1 صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
1 تو چنانی که ترا بخت چنانست و چنان من چنینم که مرا بخت چنینست و چنین
1 هر باد که از سوی بخارا بمن آید با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
2 بر هر زن و هر مرد کجا بروزد آن باد گویی مگر آن باد همی از ختن آید
1 رنج مردم ز پیشی و بیشیست راحت و ایمنی ز درویشیست
2 بر گزین زین جهان یکی و بس گرت با دانش و خرد خویشیست
1 ما و همین دوغ وا و ترب و ترینه پختهٔ امروز یا ز باقی دینه
2 عز ولایت به ذل عزل نیرزد گرچه ترا نور حاج تا به مدینه
1 معدن شادیست این معدن جود و کرم قبلهٔ ما روی یار قبلهٔ هر کس حرم
1 مرا تو راحت جانی معاینه نه خبر کرا معاینه آمد خبر چه سود کند
1 او درین فکر تا به ما چه کند ما درین فکر تا خدا چه کند
1 تنگ دلی نی و دل تنگ نی تنگدلان را بر ما رنگ نی