آن یار که عهد دوستداری از ابوسعید ابوالخیر رباعی 49
1. آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
...
1. آن یار که عهد دوستداری بشکست
میرفت و منش گرفته دامن در دست
...
1. از بار گنه شد تن مسکینم پست
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست
...
1. از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست
وز جانب میخانه رهی دیگر هست
...
1. تیری ز کمانخانه ابروی تو جست
دل پرتو وصل را خیالی بر بست
...
1. چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست
...
1. دی طفلک خاک بیز غربال بدست
میزد بدو دست و روی خود را میخست
...
1. کردم توبه، شکستیش روز نخست
چون بشکستم بتوبهام خواندی چست
...
1. آزادی و عشق چون همی نامد راست
بنده شدم و نهادم از یکسو خواست
...
1. خیام تنت بخیمه میماند راست
سلطان روحست و منزلش دار بقاست
...
1. هر چند بطاعت تو عصیان و خطاست
زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
...
1. من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست
تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
...
1. گر طالب راه حق شوی ره پیداست
او راست بود با تو، تو گر باشی راست
...