1 از کعبه رهیست تا به مقصد پیوست وز جانب میخانه رهی دیگر هست
2 اما ره میخانه ز آبادانی راهیست که کاسه میرود دست بدست
1 تیری ز کمانخانه ابروی تو جست دل پرتو وصل را خیالی بر بست
2 خوشخوش زدلم گذشت و میگفت بناز ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست
1 چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست چون هست ز هر چه نیست نقصان و شکست
2 انگار که هر چه هست در عالم نیست پندار که هر چه نیست در عالم هست
1 دی طفلک خاک بیز غربال بدست میزد بدو دست و روی خود را میخست
2 میگفت به هایهای کافسوس و دریغ دانگی بنیافتیم و غربال شکست
1 کردم توبه، شکستیش روز نخست چون بشکستم بتوبهام خواندی چست
2 القصه زمام توبهام در کف تست یکدم نه شکستهاش گذاری نه درست
1 آزادی و عشق چون همی نامد راست بنده شدم و نهادم از یکسو خواست
2 زین پس چونان که داردم دوست رواست گفتار و خصومت از میانه برخاست
1 خیام تنت بخیمه میماند راست سلطان روحست و منزلش دار بقاست
2 فراش اجل برای دیگر منزل از پافگند خیمه چو سلطان برخاست
1 هر چند بطاعت تو عصیان و خطاست زین غم نکشی که گشتن چرخ بلاست
2 گر خستهای از کثرت طغیان گناه مندیش که ناخدای این بحر خداست
1 من بندهٔ عاصیم رضای تو کجاست تاریک دلم نور و صفای تو کجاست
2 ما را تو بهشت اگر به طاعت بخشی این بیع بود لطف و عطای تو کجاست
1 گر طالب راه حق شوی ره پیداست او راست بود با تو، تو گر باشی راست
2 وانگه که به اخلاص و درون صافی او را باشی بدان که او نیز تراست